معنی رمان کارلو بى نى
حل جدول
دست نوشته یک زندانى
نى
گیاه تالاب، گیاه نیشکر، گیاه نیزار، ساز مولانا
بى اندازه
بى مر
نى زدن
زمر
نى زن
نایی
نى خیزران
بامبو
سرّ نى
اثر عبدالحسین زرین کوب
دست نوشته یک زندانى
رمان کارلو بى نى
کارلو ساتی
مربی بدنساز تیم ملی والیبال ایران
کارلو روبیا
برنده نوبل فیزیک در سال 1984 میلادی
گویش مازندرانی
لبه ی پارچه یا هر چیز بافتنی
لغت نامه دهخدا
منت کارلو. [م ُ ل ُ] (اِخ) مونت کارلو. محله ای است در شاهزاده نشین «مناکو» (موناکو) که کازینوی آن معروف و مهمترین وسیله ٔ جلب سیاحان است. (از لاروس). رجوع به مناکو شود.
رمان
رمان. [رَ] (نف) ترسو و هراسان و گریزان. (ناظم الاطباء). شمان. (از برهان قاطع). رمنده. در حال رمیدن. رجوع به رمیدن شود:
بیابانی از وی رمان دیو و شیر
همه خاک شخ و همه ره کویر.
فردوسی.
رمان دید از او نامداران خویش
بر آنسان که بیند رخ گرگ میش.
فردوسی.
شد آن لشکر گشن پیش تورگ
رمان چون رمه ٔ میش از پیش گرگ.
اسدی.
هوا جای خاک و زمین جای خون
رمان ژنده پیلان و گردان نگون.
اسدی.
آنکه از گربه ای رمان باشد
کی خدای همه جهان باشد.
سنائی.
رمان. [رُم ْ ما] (ع اِ) انار و آن شش مزه دارد مانند سیب. (آنندراج). نار: فیهما فاکهه و نخل و رمان. (قرآن 68/55). رجوع به انار شود.
سخن بزرگان
اگر فیلمی موفقیت آمیز باشد می گویند کاسبی است؛ اگر ناموفق باشد، هنر خوانده می شود.
معادل ابجد
600