معنی رنو
لغت نامه دهخدا
رنو. [رُ ن ُوو] (ع مص) پیوسته نگریستن. (تاج المصادر بیهقی). پیوسته بسکون چشم نگریستن. (منتهی الارب). ادامه دادن نظر را به سوی کسی بسکون چشم. (از اقرب الموارد). رَنا. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || لهو و لعب با شغل دل و شغل بینایی و غلبه ٔ هوی. (از منتهی الارب). طرب کردن با اشتغال دل و چشم و غلبه ٔ هوی. (از اقرب الموارد). || شادمان گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). || رنو از چیزی، تغافل از آن چیز. (از اقرب الموارد).
رنو. [رَ ن ُوو] (ع ص) مرد پیوسته بسوی چیزی نگرنده. (از منتهی الارب) (از آنندراج). || آنکه سخن کسی را به رغبت تمام بشنود و خوش آیدش و گویند: هو رنو فلانه؛ یعنی پیوسته بسوی او می نگرد و به سخن او برغبت گوش می کند و خوشش می آید. (از منتهی الارب). مردی که سخن زنان را با میل تمام گوش کند و به اعجاب آید و گویند: «هو رنوها». (از اقرب الموارد).
رنو. [رِ ن ُ] (اِخ) رودی است در شمال ایتالیا که در ایالت توسکانا از کوههای آپنین سرچشمه می گیرد و بسوی شمال شرقی پیش می آید. طول آن در حدود 180 هزار گز است و در فصول بارانی بسیار پرآب است.
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
شاد، یکسان
معادل ابجد
256