معنی رنگرز
لغت نامه دهخدا
رنگرز. [رَ رَ] (نف مرکب) صَبّاغ. (آنندراج) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). کسی که کارش رنگ کردن پارچه و غیر آن است، و مرکب است از لفظ «رنگ » و «رز» از مصدررزیدن بمعنی رنگ کردن. (از فرهنگ نظام). مرکب است از رنگ + رز (رزیدن). کسی که پارچه و جز آن را رنگ کند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). صاحب قاموس کتاب مقدس آرد: اینان [رنگرزان بنی اسرائیل] در رنگ کردن پارچه هایی که برای خیمه ٔ مقدس لازم بود مشغول بودند و البته این صناعت را قبل از خروج از مصر بخوبی تحصیل کرده بودند و یوسف را پیراهن رنگارنگی بود. عبرانیان عادی بودند که همواره دیوار و تیر خانه های خود را رنگ کنند. و رجوع به قاموس کتاب مقدس شود:
چو شمشیر تو رنگرز من ندیدم
که ریگ سیه را کند ارغوانی.
منوچهری.
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزان است
گویی بمثل پیرهن رنگرزان است.
منوچهری.
بکنی گر به دیگ علم پزی
بهتر از ماهتاب رنگرزی.
اوحدی.
فرهنگ معین
(~. رَ) (ص فا.) کسی که کارش رنگ کردن نخ، پارچه و... می باشد.
فرهنگ عمید
کسی که پیشهاش رنگ کردن نخ، پارچه، جامه، و امثال آنها باشد، صباغ،
حل جدول
صباغ
فارسی به انگلیسی
Dyer
فرهنگ فارسی هوشیار
کسی که کارش رنگ کردن پارچه و غیره باشد
معادل ابجد
477