معنی رنگ دارای جلای فلزی
حل جدول
متالیک
رنگ دارای جلای فلزی در صنایع
متالیک
فلزی نقرهای رنگ
باریوم
نیکل
فلزی سفیدرنگ با جلای نقرهای
باریم
جلای فلز
متالیک
دارای رنگ تیره
شبرنگ
فلزی سبک با جلای نقره ای
منیزیم
فلزی نقره ای رنگ
کبالت
واژه پیشنهادی
بِرنج
فارسی به عربی
لغت نامه دهخدا
فلزی. [ف ِ ل ِزْ زی] (ص نسبی) منسوب به فلز یا ساخته شده از فلز.
رنگ رنگ
رنگ رنگ. [رَ رَ] (ص مرکب) رنگارنگ. رنگ برنگ. به لونهای مختلف. به رنگهای گوناگون. ملون به الوان مختلف. گوناگون:
از باد روی خوید چو آب است موج موج
وز نوسه پشت ابر چو جزع است رنگ رنگ.
خسروانی.
هم از آشتی راندم و هم ز جنگ
سخن گفتم از هر دری رنگ رنگ.
فردوسی.
ز اسب و ستام و ز خفتان جنگ
ز یاقوت و هر گوهر رنگ رنگ.
فردوسی.
همان جوشن خویش و خفتان جنگ
به خروارها دیبه ٔ رنگ رنگ.
اسدی.
سیاهبرگ گل رنگ رنگ گوناگون
ز باد مشکین برهم زنان علم بعلم.
سوزنی.
معادل ابجد
657