معنی ره آورد

لغت نامه دهخدا

ره آورد

ره آورد. [رَه ْ وَ] (ن مف مرکب، اِ مرکب) راه آورد. سوغات و ارمغان و هر چیزی که چون شخصی از جایی بیایدبرای کسی بیاورد اگر چه چند بیت از نظم و نثر باشد. (ناظم الاطباء) (از برهان). کنایه از چیزی است که چون کسی از جایی آید به طریق تحفه آورد و سوغات نیز گویند. (انجمن آرا) (از غیاث اللغات). راه آورد. عراضه. سوقات. سوغاتی. سوقاتی. لهنه. ارمغان. هدیه که مسافرآورد از سفر. نورهان. (یادداشت مؤلف):
به هشتم ره آورد پیش آورید
همان هدیه ها سربسر چون سزید.
فردوسی.
چو می دانی کزین جا رهگذاری
ره آوردت ببین تا خود چه داری.
ناصرخسرو.
کار روزی چو روز دان بدرست
که ره آوردروز روزی تست.
سنایی.
گفتم آن مرد را که بهر دلت
نپذیرم یکی ره آوردی.
خاقانی.
اخوان که ز ره آیند آرند ره آوردی
این قطعه ره آورد است از بهر دل اخوان.
خاقانی.
شد پرستنده سوی بانوی خویش
وان ره آورد را نهاد به پیش.
نظامی.
کنون کآمد از آسمان بر زمین
ره آوردش آن بود و ره بردش این.
نظامی.
چون سفر کردم مرا راه آزمود
زین سفر کردن ره آوردم چه بود.
مولوی.
رجوع به راه آورد شود.

فرهنگ معین

ره آورد

(~. وَ) (اِمر.) سوغات، ارمغان.

حل جدول

ره آورد

سوغات

فرهنگ فارسی هوشیار

ره آورد

سوغات، ارمغان

معادل ابجد

ره آورد

416

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری