معنی روا
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
جایز، حلال، سزاوار. [خوانش: (رَ) [په.] (ص.)]
فرهنگ عمید
حل جدول
شایسته، جایز
فرهنگ واژههای فارسی سره
رواگ
مترادف و متضاد زبان فارسی
جایز، حق، حلال، سزاوار، شایست، شایسته، مباح، مجاز، مشروع، معقول،
(متضاد) ناروا
فارسی به انگلیسی
Admissible, Authorized, Customary, Fair, Lawful, Legal, Permissible
فارسی به عربی
جائز، قانونی، مقبول
گویش مازندرانی
روباه
فرهنگ فارسی هوشیار
جایز، سزاوار، روان، جاری
معادل ابجد
207