معنی رواسی
لغت نامه دهخدا
رواسی. [رَوْ وا] (اِخ) ابوالفتیان عمربن ابی الحسن عبدالکریم بن سعدویه دهستانی رواسی. از حفاظ حدیث است. وی به سال 503 هَ.ق. در سرخس درگذشت. (از اللباب فی تهذیب الانساب).
رواسی. [رَوْ وا] (اِخ) مسعربن کدام الرواسی. ازائمه ٔ کوفیان است و گویند او را به سبب بزرگی سرش بدین نسبت خوانده اند. (از اللباب فی تهذیب الانساب).
رواسی. [رَ] (ع ص، اِ) رواسی من الجبال،کوههای محکم و استوار. (منتهی الارب). کوههای استوار. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). کوههای پابرجا و استوار. (از اقرب الموارد). الجبال الرواسی، کوههای پابرجا. (از معجم متن اللغه). راسیات. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه). رجوع به راسیات شود: هو الذی مَدَّ الارض و جعل فیها رواسی. (قرآن 3/13).
رواسی. [رَوْ وا] (ص نسبی) نسبت است به رواس و رأس و صحیح آن با همزه (رأاس) است نه با واو و اصحاب حدیث آن رابا «واو» ذکر کنند. (از اللباب فی تهذیب الانساب).
حافظ رواسی
حافظ رواسی. [ف ِ ظِرَ] (اِخ) ابوفتیان عمربن عبدالکریم دهستانی رواسی. از اساتید حدیث و از مشایخ روایت غزالی است. ذهبی در تذکرهالحفاظ، و سُبکی در طبقات الشافعیه ذکر او آورده اند. مولد وی به سال 428 هَ. ق. و وفات در سرخس به ماه ربیعالاَّخر سال 503 است. (غزالی نامه ص 244).
فرهنگ عمید
کوههای بلند و پابرجا، کوههای استوار،
فرهنگ فارسی آزاد
رَواسِی، کوههای سخت و بلند
حل جدول
کوه های بلند و پابرجا
کوه های استوار
رواسی
کوههای بلند و پابرجا
رواسی
کوههای استوار
رواسی
کوه های بلند و پابرجا
رواسی
فرهنگ فارسی هوشیار
(تک: راسیه) ایستاها پا برجاها، کوه های استوار (اسم) جمع راسیه ثابتها راسخها، کوههای سخت بنیاد.
آیه های قرآن
و در آن کوههاى استوار و بلندى قرار دادیم، و آبى گوارا به شما نوشاندیم!
و القى فی الارض رواسی ان تمید بکم و انهارا و سبلا لعلکم تهتدون
و در زمین، کوههاى ثابت و محکمى افکند تا لرزش آن را نسبت به شما بگیرد؛ و نهرها و راههایى ایجاد کرد، تا هدایت شوید.
معادل ابجد
277