معنی روبان
لغت نامه دهخدا
روبان. (نف) کسی یا چیزی که می روبد. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس). || (ق) در حال روفتن. (از اشتینگاس).
روبان. (فرانسوی، اِ) پارچه ای نوارمانند که در زینت و آرایش بکار برند. (ناظم الاطباء). باریکه ٔ پهن دراز که مانند نوار باشد.
روبان. [رَ] (ع ص) سرگشته و گویند:رجل روبان، یعنی مرد متحیر سست از سیری شکم و یا خواب و یا گرانجسم و گرانجان و یا مست. ج، رَوْبی ̍. (از اقرب الموارد). سست جان از سیری یا خواب یا گرانجسم و گرانجان بیدارشده از خواب. (از معجم متن اللغه). رائب. اَرْوَب. (از معجم متن اللغه) (منتهی الارب).
ماهی روبان
ماهی روبان. (اِخ) شهری است از ناحیت پارس اندر میان آب نهاده چون جزیره ای، جائی خرم است و بارگاه همه ٔ پارس است. (حدود العالم). در سفرنامه ٔ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 120 و 121 مهروبان و در نزههالقلوب چ گای لیسترانج ج 2 ص 131 مهروبان و ماهی رویان و در مجمل التواریخ و القصص ص 479 ماهی روان و در حاشیه ٔ همین صفحه ماهیرویان در ردیف شهرهایی چون اصطخر و جور و فسا و شیراز و سیراف و جنابه و سینیز آمده و جزو اقلیم سوم شمرده شده است. و رجوع به ماهی رویان و مهروبان و آثار شهرهای باستانی تألیف احمد اقتداری شود.
فارسی به انگلیسی
Cordon, Ribbon
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی هوشیار
نوار ابریشمی
فرهنگ معین
[فر.] (اِ.) نوار.
مترادف و متضاد زبان فارسی
بند، نوار
فارسی به عربی
سریه، فرقه
فارسی به آلمانی
Band (n), Bande (f), Kapelle (f)
واژه پیشنهادی
رشته
معادل ابجد
259