معنی رودن
لغت نامه دهخدا
رودن. [دَ] (مص) مرغ یا گوسفند را پس از کشتن از پر و پشم عریان کردن تا برای پختن مهیا باشد. (یادداشت مؤلف). آورید کردن مرغ و گوسفند و جزآن. (یادداشت مؤلف). اورود کردن.
رودن. [دَ] (اِ) رودنیاس باشد. و آن گیاهی است که چیز بدان رنگ کنند. (برهان قاطع) (آنندراج). روناس. (ناظم الاطباء). رودنگ. روغناس. روین. رجوع به رونیاس و روناس و رودنگ شود.
رودن. [رُ دَ] (اِخ) مجسمه ساز معروف فرانسوی است (1840- 1917 م.). وی در پاریس چشم بجهان گشود و از آثار معروف وی مجسمه ٔ اندیشه و در دوزخ را میتوان نام برد.
فرهنگ عمید
روناس
حل جدول
پیکرتراش فرانسوی
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) گیاهی است از تیره روناسیان بسیار شبیه به شیر پنیر دارای برگهای نوک تیز و گلهای کوچک و زرد ارتفاع آن به دو متر میرسد ولی برگهای آن درشت تر است و از ریشه آن ماده قرمز رنگی بدست میاید که در رنگرزی بکار رود.
معادل ابجد
260