معنی روند
لغت نامه دهخدا
روند. [رِ وَ] (ع اِ) روند صینی. دوایی است معروف و اطباء الف زیاده کنند پس راوند چینی گویند. (منتهی الارب). ریوند. راوند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به راوند و ریوند شود.
روند. [رَ وَ] (اِمص، اِ) چنانکه روال در این اواخر اختراع به غلط شده و منشی ها و نویسندگان عامی در نوشته های خود می آورند و از آن روش و طریقه اراده می کنند روند نیز به معنی طریق و روش و ترتیب بکار می رود. سبک. وتیره. روال. روش. طریقه. طریق. || راههای تنگ و کج و معوج کوهستانی. (یادداشت مؤلف). || (ق) پیاپی. مستمر. دمریز. متصل. گویند: این بچه روند گریه می کند. (فرهنگ لغات عامیانه).
- یک روند، یک ریز. پیاپی.
روند. [رَ وَ] (اِخ) دهی از بخش صومای شهرستان ارومیه. سکنه ٔ آن 123 تن. آب آن از رود نازلو و چشمه. محصول عمده ٔ آنجا غلات و توتون. صنایع دستی زنان اهالی جاجیم بافی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
یک روند
یک روند. [ی َ / ی ِ رَ وَ] (ق مرکب) در تداول عامه، پشت سر هم. پیاپی. لاینقطع.
فارسی به آلمانی
Bearbeiten, Verarbeiten, Verfahren, Vorgang (m)
فرهنگ معین
(رَ وَ) (اِ.) رفتار، طریقه.
حل جدول
روال
مترادف و متضاد زبان فارسی
جریان، روال، روش، رویه، شیوه، طریقه، منوال
فارسی به انگلیسی
Course, Current, Flow, Heat, Process, Trend, Way
فارسی به عربی
عملیه
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد
260