معنی ریاضی‌دان یونانی

واژه پیشنهادی

ریاضیدان یونانی

آپولونیوس، آریستایوس، اُقلیدس

فارسی به عربی

یونانی

یونانی

لغت نامه دهخدا

یونانی

یونانی. (ص نسبی، اِ) منسوب به یونان. هر چیز منسوب ومربوط به کشور یونان. (یادداشت مؤلف):
ساخت آنگه یکی بیوکانی
هم بر آیین و رسم یونانی.
عنصری.
|| اهالی یونان.مردم یونان. که از مردم یونان باشد. اهل یونان. از یونان. گِرِک. گرس. هلن. آغریقی. آغریقیه. (یادداشت مؤلف). || زبانی که در یونان بدان تکلم کنند. زبان مردم یونان. زبان یونان. زبان یونانی. (یادداشت مؤلف):
تازی و پارسی و یونانی
یاد دادش مغ دبستانی.
نظامی.


فلس یونانی

فلس یونانی. [ف َ س ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) خرمهره. در کتب لغت یافته نشده. (غیاث).


شنیس یونانی

شنیس یونانی. [؟ س ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) خنیک.از مقیاسهای حجم در ایران باستان، مساوی: 1007 پیمانه، 1007 لیتر. (تاریخ ایران باستان ص 166 و 772).


شیخ یونانی

شیخ یونانی. [ش َ خ ِ] (اِخ) فلوطن. رجوع به شیخ الیونانی و فلسفه ٔ بزرگ ترجمه ٔ احمد آرام ص 91، 53، 52 و تتمه ٔ صوان الحکمه ص 185 شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

یونانی

(صفت) منسوب به یونان، ازمردم یونان.

معادل ابجد

ریاضی‌دان یونانی

1203

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری