معنی ریاضیدان یونانی
حل جدول
ارشمیدس
ریاضیدان یونانی
فیثاغورث
ریاضیدان فرانسوی
دالامبر
ریاضیدان رباعیسرا
خیام
ریاضیدان ایرانی
خوارزمی
ریاضیدان باعیسرا
خیام
ریاضیدان انگلیسی
راسل
هاردی
ریاضیدان نروژی
لی
ریاضیدان رباعیسرای ایرانی
خیام
واژه پیشنهادی
آپولونیوس، آریستایوس، اُقلیدس
فارسی به عربی
یونانی
لغت نامه دهخدا
یونانی. (ص نسبی، اِ) منسوب به یونان. هر چیز منسوب ومربوط به کشور یونان. (یادداشت مؤلف):
ساخت آنگه یکی بیوکانی
هم بر آیین و رسم یونانی.
عنصری.
|| اهالی یونان.مردم یونان. که از مردم یونان باشد. اهل یونان. از یونان. گِرِک. گرس. هلن. آغریقی. آغریقیه. (یادداشت مؤلف). || زبانی که در یونان بدان تکلم کنند. زبان مردم یونان. زبان یونان. زبان یونانی. (یادداشت مؤلف):
تازی و پارسی و یونانی
یاد دادش مغ دبستانی.
نظامی.
فلس یونانی
فلس یونانی. [ف َ س ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) خرمهره. در کتب لغت یافته نشده. (غیاث).
شنیس یونانی
شنیس یونانی. [؟ س ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) خنیک.از مقیاسهای حجم در ایران باستان، مساوی: 1007 پیمانه، 1007 لیتر. (تاریخ ایران باستان ص 166 و 772).
شیخ یونانی
شیخ یونانی. [ش َ خ ِ] (اِخ) فلوطن. رجوع به شیخ الیونانی و فلسفه ٔ بزرگ ترجمه ٔ احمد آرام ص 91، 53، 52 و تتمه ٔ صوان الحکمه ص 185 شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) منسوب به یونان، ازمردم یونان.
معادل ابجد
1203