معنی ریخته گری

لغت نامه دهخدا

ریخته گری

ریخته گری. [ت َ / ت ِ گ َ] (حامص مرکب) شغل و عمل ریخته گر. (ناظم الاطباء). صوغ.صیاغت. (یادداشت مؤلف). رجوع به این دو مصدر شود. || قالب ریزی مواد و مصالح بنایی به صورت صوغ فلزات، استحکام بنا را: پس عضدالدوله به ریخته گری روی آن دره برآورد مانند سدی عظیم. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 156).

فرهنگ عمید

ریخته گری

شغل و عمل ریخته‌گر،

حل جدول

فارسی به ترکی

ریخته گری‬

dökümcülük

فارسی به عربی

فارسی به آلمانی

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

ریخته گری

1445

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری