معنی ریشخند
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(خَ) (اِمص.) استهزا.
فرهنگ عمید
مسخره کردن، استهزا،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
استهزا، تمسخر، شوخی، لودگی، مسخره
فارسی به انگلیسی
Persiflage, Blandishment, Cajolery, Derision, Jest, Quip, Ridicule, Sarcasm, Scoff, Sneer
فارسی به عربی
اسخر، تملق، سخریه
فرهنگ فارسی هوشیار
استهزاء و تمسخر، خنده به استهزاء
فارسی به ایتالیایی
sarcasmo
معادل ابجد
1164