معنی ریچال
لغت نامه دهخدا
ریچال. (اِ) ریچاله. به معنی ریچار است. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از غیاث اللغات). مربا. (فرهنگ جهانگیری). مربای دوشابی. (از برهان: کامه):
زده گونه ریچال و ده گونه وا
گلوبندگی هریکی را سزا.
ابوشکور بلخی.
چنان آوریدیم چیزی حقیر
ز روغن ز ریچال و کشک و پنیر.
شمسی (یوسف و زلیخا).
ز روغن ز ریچال و پشم و پنیر
یکی کاروان ساخت آن مرد پیر.
شمسی (یوسف و زلیخا).
بتکوب، ریچالی است که از مغز گوز و سیر و ماست کنند و ترش باشد. (لغت فرس اسدی). || طعام. (شرفنامه ٔ منیری). رجوع به ریچار و ریچاله شود.
فرهنگ معین
(اِ.) = لیچار. لیچال: سخنان بیهوده و نامربوط.
حل جدول
مربا
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) مطلق مربا، مربایی که از دوشاب پزند: }} او را که عفت تو شایع است. . . و لذت ریچار تو معلوم. . . {{ (روضه العقول)، مربا یا خوراکی که از چند چیز که از سازند، هر چیز که از شیر گوسفند پزند، هر سخن در هم و بر هم کلام نامربوط لیچار ریچال.
معادل ابجد
244