معنی زائرین

حل جدول

لغت نامه دهخدا

زایرین

زایرین. [ی ِ] (ع ص، اِ) زائرین. ج ِ زائر در حالت نصب یا جر. رجوع به زایر شود.


حاج

حاج. [حا ج ج] (ع ص) نعت فاعلی از حج ّ. حج کرده. حج گذار. حج گذاشته. حج کننده. حاجی. ج، حجاج. حجیج. حُج ّ. حاج ّ. و یهود ایران بتازگی زائرین بیت المقدس را حاجی نامند.


خانقاه شاه نعمة...

خانقاه شاه نعمها. [ن َ / ن ِ هَِ ن ِ م َ تُل ْ لاه] (اِخ) خانقاهی بوده است به کرمان در قریه ٔ زیبای ماهان و دراویش نعمهاللهیه بدان جا اقامت داشته اند. فعلاً آن خانقاه آباد و معمور ومقصد زائرین و کعبه ٔ ساکنین است. (از سعدی تا جامی چ 1 ص 527).


عمار

عمار. [ع ُم ْ ما] (ع ص، اِ) ج ِ عامِر. رجوع به عامر شود. عمره گذاران. معتمرون. (از متن اللغه). زائرین. (ناظم الاطباء). قدیم در القاب حاجیان و آنان که زیارت خانه ٔ خدا دریافته بودند، ترکیبات ذیل را می افزودند: «أقل الحاج و العمار» یا «خیرالحاج و العمار» یا «قدوه الحاج و العمار». || عمارالبیت، باشندگان خانه. (منتهی الارب). اهالی خانه و کسانی که در خانه میباشند. (ناظم الاطباء). || اجنه ٔ ساکن خانه. (از اقرب الموارد).


پیشگو

پیشگو. (نف مرکب) پیشگوی که از پیش گوید. که از قبل گفتن آغازد. || که قبل از وقوع از آن آگاهی دهد. پیشگوی. نبی. کسی که از آینده خبر دهد. (فرهنگ نظام). || آنکه در حضور بزرگان و شاهان زائرین را شناساند. معرف. کسی که چون بمجلس بزرگان درآید شخصی بیان حسب و نسب او کند تا اهل مجلس بر آن مطلع شده و تعظیم کنند. کسی که پیش پادشاهان شناسائی مردم دهد. شخصی باشد که چون کسی بمجلس پادشاهان و وزراء و صدور واکابر و اشراف درآید، بیان حسب و نسب او کند تا اهل مجلس بر حال او اطلاع یابند و فراخور آن بتعظیم و تکریم او قیام و اقدام نمایند، و آنرا بعربی معرف خوانند. (از جهانگیری). شخصی را گویند که در مجلس سلاطین و امراء و اکابر صدارت شخصی کند و به ایشان بشناسد وآن شخص را بعربی معرف خوانند. (برهان):
مر وفا را طبع محمود تو آمد پیشگو
مر سخا را دست مسعود تو آمد ترجمان.
ازرقی.
گر کند گشت تیغ زبانم ز مدح تو
بپذیر عذرم ای کرمت پیشگوی من.
شرف شفروه.
|| حاجب و عارض لشکر. کسی که سپاهیان و سواران را پیش پادشاهان سان دهد. || نقیب. || کسی که عرض مقاصد مردم بخدمت پادشاهان و امرا و اکابر و صدور کند و او را در این روزگار [هنگام تألیف فرهنگ جهانگیری 1009 هَ. ق.] میر عرض خوانند. (جهانگیری). آنکه عرض مطلب بخدمت پادشاهان و میهمان کند. (آنندراج). شخصی که مطالب مردم را بعرض سلاطین میرساند و او را در هندوستان میر عرض و در دکن بخبردار گویند. (برهان).


گئوتم

گئوتم. [گ َ ءُ ت ِ م َ] (اِخ) گئوتمه. گئوتم. اسم یکی از دیویسنان و از رقبای زرتشت است، جز در فقره ٔ 16 از فروردین یشت دگر در هیچ جای اوستا نه در هیچ کتب پهلوی اسمی از او برده نشده است. معنی لفظی آن معلوم نیست در سانسکریت گوتم موجود و اسم طبقه ای از سرودگویان وید است اسم مؤسس دین بودائی نیز گوتم میباشد به این مناسبت برخی از مستشرقین از آنجمله هوگ گمان کرده اند که در اوستا گئوتم همان گوتم مؤسس دین بودائی باشد و در فقره ٔ 16 از فروردین یشت مناظره ای میان زرتشت و بودا اراده گردیده است بخصوصه دارمستتر در ترجمه ٔ اوستای خود درسر این مسئله پافشاری میکند و دلایلی ذکر میکند که گئوتم همان بوده است و از مناظره ٔ مذکور مناظره ای از طرف زرتشت با پیروان بودا مقصود میباشد این حدس و مجموع دلایلی که از برای استحکام آن ذکر شده هیچکدام مبنی براساسی نیست. اشپیگل پیش از دارمستتر در ترجمه ٔ اوستای خود فقره ٔ 16 فروردین یشت را طور دیگر ترجمه کرده گئوتم را اسم خاص ندانسته بلکه اسم جنس گرفته است بمعنی دهقان گلدنر نیز معنی دیگری از آن مقصوددانسته به اهل قبیله ترجمه کرده است همچنین یوستی پس از آنکه گئوتم را یکی از دشمنان مزدیسنا ذکر کرده احتمال داده که کلمه ٔ مذکور اصلاً اسم جنس باشد نه اسم خاص، تیل مینویسد ابداً ممکن نیست که گئوتم اوستا با گوتم بودا مناسبتی داشته باشد ولی ممکن است که با گوتم که یکی از سرودگویان ویداست مربوط باشد و نیز دانشمند مذکور در تردید است از اینکه در عهد قدیم گوتم مؤسس دین بودائی را بدون عنوان بودا یا مرتاض یا سکیا که اسم خانواده وی بوده در جائی ذکر کرده باشند در ویدا اسم هفت تن از ریشیها یعنی سرودگران یا آموزگاران ذکر شده یکی از آنان موسوم است به گوتم که مکرراً اسمش در ریک ویدا آمده است در مهابهار کتاب رزمی هندوان نیز غالباً به این اسم برمیخوریم بمناسبت مهم بودن مسئله و از برای نمودن راه تحقیقی از برای خوانندگان این نامه لازم است که چند کلمه در خصوص بودا گفته شود چه در همین مقاله از یک کلمه ٔ دیگر اوستائی که بوئیتی باشد و نیز برخی از مستشرقین آن را با بودا مشتبه کرده اند صحبت خواهیم داشت از پادشاه هند اسوکا (از سال 263 تا 226 یا 260- 223 ق.م. سلطنت نمود) مروج دین بودا که به منزل کی گشتاسب حامی زرتشت و کونستانتین مروج دین عیسی بود که کتیبه ای کشف شده که از آن 480 ق. م. سال وفات بودا مفهوم میشود ولی عموماً سال وفات او را 483 ذکر کرده اند نظر به اینکه در کتب دینی بودائیان 80 سال عمر از برای بودا قائل شده اند باید سال ولادت وی 560 یا 563 ق. م. باشد بودا در کاپیلاواستو که نزدیک سرحد جنوبی نپال واقع است متولد شده است پدرش که از امرا بود موسوم بوده است به سودهدان از قبیله ٔ سکیا اسم خانواده ٔ بودا گوتم و اسم شخصی وی سید هتا بوده است بودا در خانوده ٔ خود به اسم شخصی خود خوانده میشده است وقتی که شهر و خانواده ٔ خود را ترک کرده در نقاط مختلف هند وعظ میکرده معاصرین وی را سرمن گوتم نامیده اند یعنی گوتم مرتاض و زاهد چه سرمن که ذکرش بیاید بمعنی مرتاض است و از همین کلمه است شمن در فارسی. بنابه عادت شرفای هند که به خانواده ٔ خود اسم یکی از سرودگویان ویدا را میداده اند قبیله ٔ سکیا نیز از برای خانواده ٔ خود اسم گوتم را که اسم یکی از سرودگویان ویداست برگزیده است بودا که بمعنی بیدار و داناست عنوانی است که پیروان پس از آنکه هادی آنان بحد کمال رسیده بدو داده اند ممکن است که همین عنوان را پیروان سایر فرقه های مذهبی به مرشدان خود که معاصر بودا بوده اند میداده اند گهی هم بودا بطرز شاعرانه سکیامونی یعنی دانای قبیله ٔ سکیا خوانده میشده است دین بودا در عهد سوکا پادشاه مقتدر مذکور از حدود هند تجاوز نموده بواسطه ٔ مبلغین از شمال غربی تا کشمیر و قندهار و کابل نفوذ کرد متدرجاً بسواحل جیحون رسید محققاً قبل از میلاد دین بودا به بلخ رسیده در آن سرزمین زرتشتی معابد بودائی برپا بود مورخ و نویسنده ٔ یونانی الکساندرپولی هیستور که در حدودسال 60 و 80 ق. م. کتاب خود را نوشت از شمنهای بلخ ذکری میکند آنطیوخیس دومین پادشاه سلوکید (261- 246 ق. م.) بنا بدرخواست آسوکا اجازه داد که در تمام ایران و ممالک قلمرو سلوکیدبه دستور بودائی از برای ستوران آرامگاه و مریضخانه بسازند، همانطوری که ایرانیان پس از استیلای عرب خدمات شایان به دین اسلام نمودند و گروهی از دانشمندان علوم اسلامی ایرانی بودند چندین صد سال پیش از داخل شدن اسلام به ایران زمین ایرانیانی هم که در ممالک شرقی ایران به کیش بودا گرویده بودند خدمات برازنده به دین بودا نمودند و کتابهای بسیار گرانبها از خود بیادگار گذاشتند که تا اکنون هم بودائیان چین و ژاپون رهین منت دانشمندان ایرانی هستند پس از دخول دین بودا به چین در سال 97 م. گروهی از دانشمندان ایرانی و بودایی و بودائی کیش از برای تبلیغ به چین رفتند و کتب مقدس بودائی را به زبان چینی ترجمه نمودند بطور تحقیق معلوم نیست که چند نفر مبلغ از ایران به چین رفتند فقط اسم پنج نفر از آنان محفوظ مانده است از این قرار: ان شی کائو، ان هوان. ت ان وُتی، ان فاهین، ان فاچین، از اینکه این اسامی ایرانی نیست برای این است که مبلغین خارجه در چین اسامی خود را به چینی ترجمه مینمودند و از برای امتیاز اسامی ممالک و اوطان خود را در سر اسامی شخصی خود جای میدادند چنانکه ملاحظه میشود اسامی مبلغین ایرانی مذکور به استثنای سومی از آنان مصدر است به آن این کلمه دلیل است که مبلغین مذکور از اشکانیان بودندچه مملکت پارتها یا اشکانیان به زبان چینی ان سی و به زبان ژاپونی ان سوک نامیده میشود به ملاحظه ٔ اینکه در زبان چینی قدیم تلفظ ار نبوده کلمه ٔ ارشاک (اشک) به آن تغییر یافت بنا بسنت بودائیان چین و ژاپون ان شی کائو ولیعهد اشکانی بوده در شعب مختلف علم و صنعت مهارتی تام داشت و به آموختن کتب دینی ممالک خارجه همت گماشت پس از مرگ پدرش از بی حقیقتی دنیا اندوهگین و آزرده گشته چشم از سلطنت بپوشید تاج و تخت بعمّش برگذار نمود خود منزوی وتارک الدنیا شد. بمطالعه ٔ تعلیمات بودائی پرداخت غالباً ریاضت میکشید و به اوراد و اذکار مشغول میگشت.
پس از چندی از مملکت خویش خارج شده به سیر و سفر رفت تا اینکه در سال 148 م. به لوینگ پایتخت چین رسیدو در زبان چینی زبردست و استاد شد تا سال 170 م. درکار ترجمه ٔ کتب مقدس بودائی به زبان چینی بود در فهرست چینی کتب مذهبی بودائی ترجمه ٔ چندین کتاب منسوب به اوست که هنوز هم برخی از آنها موجود است.
ان هوان نیز از شاهزادگان اشکانی بوده مردی نیک سرشت و خوش اخلاق بوده خاقان چین او را مفتخر ساخته سرهنگ اول سوارنظام خود گردانید در چین شاهزاده ان یا سرهنگ ان نامیده میشد بهمراهی دانشمند چینی ین فوتائو در لوینگ در سال 181 م.دو کتاب به زبان چینی ترجمه نمود ت ان وُتی در ژاپونی دُم موتای یک بودائی ازمملکت پارتها بود در لوینگ در سال 254 م. چندین قطعات به زبان چینی ترجمه نمود ان فاهین یک رهبان بودائی از مملکت پارتها بوده تاریخ ورود او در چین معلوم نیست دو کتاب او پیش از سال 730 م. از دست رفته است.ان فاچین رهبانی از مملکت پارتها در لوینگ در حدود سال 281 و 306 م. چندین کتاب ترجمه نمود سه جلد از آنها پیش از سال 730 م. ازدست رفته است امروزه دو جلد از کتب او موجود است. در پهلوی معبد معروف بودائی در بالای کوی کارلی (حالیه کارلا) در میان راه بمبئی و پونه منزلی که در بدنه ٔ کوه سنگی از برای اقامت رهبانان یا شمنها ساخته شده و نگارنده مکرراً به دیدن آن رفتم بانی آن یک ایرانی است که به کیش بودا گرویده بوده است گفتیم قبل از میلاد دین بودا به بلخ رسیددر آن سرزمین زرتشتی معابد بودائی برپا بود از آنجمله است معبد نوبهار معروف که اسمش به گوش همه رسیده است نوبهار در بلخ که آل برمک تولیت آن را داشته اند محققاً آتشکده و منسوب به زرتشتیان نبوده چنانکه برخی از مورخین عرب و ایرانی پنداشته اند و دقیقی در شاهنامه راجع به آن گفته است:
چو گشتاسب را داد لهراسب تخت
فرود آمد از تخت و بربست رخت
ببلخ گزین شد بر آن نوبهار
که یزدان پرستان در آن روزگار
مر آن خانه پنداشتندی چنان
که مر مکه را تازیان این زمان
معبد نوبهار بواسطه ٔ شهرتی که داشت بعدها با سایر معبدهای زرتشتی مشتبه، گردیده ازاشعار فردوسی نیز در متمم داستان لشکرکشی ارجاسب بضد گشتاسب چنین برمی آید که لهراسب در آتشکده منزوی بوده بنا بسنت زرتشتیان حضرت زرتشت هم در همان روز هجوم تورانیان در آتشکده شهید گردید:
شهنشاه لهراسب در شهر بلخ
بکشتند و شد روز ما تار و تلخ
وز آنجا بنوش آذر اندرشدند
رد و هیربد را همه سر زدند
ز خونشان بمرد آتش زردهشت
ندانم چرا هیربد را بکشت
لابد در این جا از کلمه ٔ رد حضرت زرتشت مقصود است در این جا متذکر میشویم که خبر دقیقی در منزوی شدن لهراسب در معبد بکلی در تحت نفوذ بودائی است چه در تاریخ ایران در هیچ قرنی سراغ نداریم که پادشاهی در معبدی منزوی شده باشد گذشته از اینکه آئین مزدیسنا هم با انزوا و ریاضت سر و کاری ندارد. اسم نوبهار مناسبتی با بهار فارسی ندارد و ترجمه ٔ این اسم به ربیعالجدید چنانکه عمربن الازرق الکرمانی ترجمه کرده درست نیست بلکه نو و بهار که در سانسکریت بمعنی دیر نو میباشد اسم اصلی آن معبد بوده است از مندرجات برخی از مورخین هم بخوبی بر می آید که نوبهار معبد بودائی بوده از آن جمله است خبرالکرمانی مذکور که یاقوت حموی و ابن الفقیه ذکر کرده اند بنابراین برمکیها که تولیت نوبهار را داشتند و در اراضی وسیع و موقوفات دیر ریاست روحانی داشتند اصلاً بودائی بودند و بعدها در آخر قرن اول هجری به اسلام گرویدند و در دربار خلفاء بنی عباسی به وزارت رسیدند کلمه ٔ برمک را هم برخی از مستشرقین از لغت سانسکریت پرمک که بمعنی سرو بزرگ است مشتق دانسته اند گرچه از مندرجات مورخین و جغرافی نویسان راجع به آل برمک و نوبهار ذهن قهراً منتقل به کیش بودا و دیر بودائی میشود گذشته از این از اخبارات چینی ابداً شکی نمی ماند که بلخ در مشرق ایران یکی از مراکز مهم بودائی بوده و نوبهار متعلق به پیروان این دین بوده است زائرین چینی در اطراف و اکناف ممالک بودائی قدیم برای به دست آوردن کتب مقدس و آثار بودائی مسافرت نموده و سفرنامه ها از خود گذاشته اند یکی از این زائرین چینی موسوم بوده به هوان تسنگ که از سال 629 تا 645 م. در گردش بوده و در شهر بلخ که در آن عهد صد دیر بودائی و سه هزار شمن یا طلاب و زهاد و رهبان داشته در خود نوبهار که صد نفر شمن داشته در مدت یک ماه منزل کرده است در آنجا تشتی که بودا از برای غسل و تطهیر به کار میبرده محفوظ بوده است یک دندان بودا و جاروب بودا را هم زائر چینی مذکور در آنجا دیده است. در گوشه و کنار تاریخ ایران مکرراً به اسم بودا و آثار مقدس وی بر میخوریم شاید ذکر یک دو فقره ٔ آن خالی از فائده نباشد چنانکه معروف است پس از درگذشتن بودا استخوانها و دندانها و موها و ناخنها و آنچه متعلق به او بود از قبیل جاروب و ظروف و سایر لوازم زندگی وی در گنبد و برج مخصوصی که استوپا مینامند در ممالک مختلف بودائی حفظ شده که هنوز هم بنا بسنت بودائیان برخی از آنها موجود است هر یک از این بقایای بودا را مانند صلیبی که عیسی در بالای آن جان سپرده و چندی هم در خزینه ٔ ساسانیان محفوظ بود تاریخ و سرگذشتی است دو اثر بودائی در عهد سلطنت ساسانیان به ایران رسیده اولی از آنها یکی از دندانهای بودا بوده که در قدیم در پیشاور محفوظ بوده در حدود سال 520 م. در ناگره نزدیک جلال آباد بود. در قرن هفتم میلادی زائر چینی هوان تسنگ مذکور این دندان را در طی سیاحت خود در ناگره نیافت بنا به خبری که در یک سالنامه ٔ چینی مندرج است در سال 530 م. سفیری از دربار ایران به چین رسید و یک دندان بودارا به رسم هدیه با خود به دربار چین آورد لابد این دندان پیش از تاجگذاری خسرو انوشیروان در ایران بوده چه پادشاه مذکور در سال 531 م. به تخت نشست هنوز لشکرکشیهای او بطرف کابل و پنجاب روی نداده بود که دندان مذکور در جزو غنائم به دست ایرانیان آمده باشد. احتمال برده میشود که شمنهای کابل دره در آغاز قرن ششم از اثر تعاقبی فرار کرده آن دندان را با خود به ایران برده باشند دومی از آن آثار کشکول (پاتره) بوداکه بخصوصه اهمیت دارد و در آینده بنا بعقیده بودائیان به بوداهای بعد یعنی موعودهای بودائی خواهد رسید این کشکول اصلاً در پاتلی پوتر که شهر حالیه ٔ پاتنه در کنار رود گنگ باشد، محفوظ بوده پس از آنکه جزیره ٔ سیلان به دین بودا گروید اسوکا پادشاه مذکور هند آن را برسم ارمغان برای پادشاه سیلان فرستاد در قبل از میلاد آن کشکول به غارت رفت پس از چندی دوباره به جزیره ٔ سیلان برگشت زائر چینی فاهین در قرن پنجم میلادی آن را در سیلان نیافت ولی در پیشاور به زیارت آن موفق شد و معجزاتی که از آن کشکول دیده ذکر میکند در دو قرن بعد آن کشکول در کابل دره نبوده هوان تسنک بنوبت خویش آن را در آنجا نیافته مینویسد: «حالیه در قصر پادشاه ایران موجود است و خسرو انوشیروان در فتح کابل به ایران برد» چنانکه در تاریخ مسطور است پادشاه آن نواحی پس از شکست یافتن از انوشیروان از جمله ٔ هدایائی که تقدیم کرد یکی کتاب بیدپای (کلیله و دمنه) و دیگر ظرف گرانبهائی پر از مروارید بود این ظرف ظاهراًهمان کشکول فقر بودا بود. بخصوصه دانستن مناسبات ایرانیان با بودائیان بسیارمفید است چه قسمتی از آئین مانی که در عهد دومین شاهنشاه ساسانی شاپور اول (240- 271 م.) ظهور نموده از تعلیمات بوداست همانطوری که مانی پیغمبر خود را سوشیانت زرتشتی و بارقلیط عیسوی خوانده خود را موعود بودائی هم نامیده است از این چند فقره وقایع تاریخی که مجملاً بذکر آنها پرداختیم بخوبی برمی آید که ایرانیان زرتشتی از زمانی بسیار قدیم مناسباتی با بودائیان داشته اند و چندان هم جای تعصب نبوده اگر در کتب مقدس ایرانیان ذکری از بودا و آئینش شده باشد ولی بهیچ وجه در اوستا نه صراحهً و نه کنایهً اسمی از بودا و دینش نیست باید بنظر داشت که پیش از ظهور بودا ایرانیان با کیش برهمنی سر و کاری داشته اند از کلیه ٔ فرشتگان یا دیوها یعنی پروردگاران باطل که در اوستا از آنان ذکری شده باید از دین برهمنان و کتب ویدا نام و نشانی جست نه از کتب مقدس بودائیان. اگر اتفاقاً برخی از کلمات اوستا شباهتی با کلمات بودائی دارد برای این است که دین بودا در سرزمین هند بوجود آمده و مؤسس این دین خود برهمنی و آبشخور بسیاری از فلسفه و تعلیماتش همان ویدای برهمنان است بخصوص در فروردین یشت ممکن نیست که اسمی از بودا باشد چه این یشت بسیار قدیم تر از بوداست اما کلمه ٔ شمن که در این مقاله چندین بار تکرار گردید این لغت در ادبیات فارسی معروف است و از برای بت پرستان استعمال میشود چنانکه رودکی گفته است:
بت پرستی گرفته ایم همه
این جهان چون بت است و ما شمنیم
(لغت اسدی).
معزی سروده است:
مگر فلک صنم خویش کردبخت ترا
که پیش او بعبادت چمیده چون شمن است
(فرهنگ سروری).
این لغت از سانسکریت «سرمن » مشتق شده و در این زبان اخیر از برای روحانیون استعمال میشده است سرمن کسی است که خانه و کسان را ترک گفته در خلوت به ریاضت و عبادت میگذراند بعبارت دیگر سرمن یعنی زاهد و تارک الدنیا در زبان پالی که یکی از لهجات سانسکریت بوده و قدیمترین و معتبرترین کتب دینی بودائیان جنوبی به این زبان نوشته شده، سمن شده است خود بودا را چنانکه گفتیم سرمن گوتم میگفته اند در تمام ممالک بودائی کنونی این لغت با اندک تغییر و تحریفی موجود است. گفتیم که الکساندر پولی هیستور در قبل از میلاد از شمنهای بلخ ذکری کرده است بی شک مقصودش همان روحانیون کیش بودا بوده است چنانکه سه هزار طلاب و مرتاضین بلخ که زائر چینی هوان تسنک نقل کرده شمنها بوده اند. شمن در فارسی از برای پیروان بودا استعمال نمیشود بلکه از برای تعیین مطلق بت پرستان می آید نمیدانیم این لغت در چه عهدی داخل زبان فارسی شده، کرپانها طبقه ای از روحانیون برهمنی که غالباً حضرت زرتشت در گاتها از آنان شکایت میکند و در سراسر اوستا از گمراه کنندگان و پرستندگان پروردگاران باطل یابتها شمرده شده همان سرمن های سانسکریت یا شمنها هستند. بهیچ وجه دلیلی نداریم که شمنها را بخصوصه مرتاضین بودائی و کلمه ٔ بت را با بودا یکی بدانیم. اینک رسیدیم به سر کلمه ٔ بوئیتی که دارمستتر بدون هیچ دلیل محکمی مایل است آن را با بودا یکی بداند این کلمه سه بار در فرگرد 19 وندیداد در فقرات 1 و 2 و 3 و 4 تکرار شده است و هر سه بار با کلمه ٔ دیو یکجا آمده است: (بوئیتی دئو) برای اینکه درست مورد استعمال این کلمه را دریابیم دو فقره ٔ اولی فرگرد مذکور وندیداد را ترجمه میکنیم: «از طرف شمال اهریمن تبه کار آن دیو دیوان بشتافت و این چنین گفت آن اهریمن زشت تبه کار ای (دیو) دروغ برو زرتشت پاک را هلاک کن دروغ با دیو بوئیتی و با آسیب مرشئون بسوی وی شتافت زرتشت نماز اهنو ویئریه بجای آورد آبهای نیک ورود دائیتای نیک را بستود و به دین مزدیسنا اعتراف نمود دروغ مغلوب وی گشته با دیو بوئیتی و با آسیب مرشئون قدم واپس کشید» اهریمن برای اینکه دین راستین مزدیسنا را از میان ببرد دیو دروغ و دیو بوئیتی که عفریت بت پرستی است و مرشئون را که دیو فراموشی و محوکننده ٔ دین یکتاپرستی است از لوح خاطر انسانی بر آن گماشت که زرتشت را هلاک کنند؛ معنی فقرات فوق به اندازه ای روشن است که هیچ تردیدی باقی نمی ماند از اینکه بوئیتی را دیوی بدانیم که مردم را به بت پرستی وادار میکند در تفسیر پهلوی اوستادر تفسیر همین فقرات وندیداد بوئیتی دئو در پهلوی بت شیدا ترجمه شده است شیدا کلمه ای است سامی (آرامی) بجای کلمه ٔ آریائی دیو که در فارسی بمعنی آشفته و دیوانه است اصلا این لغت به زبان آکاد شد و اسم عفریتی بوده است در عبری شد و در آرامی شیدا شده است. در کتب معروف پهولی دینکرد در کتاب هفتم آن در باب سوم فقرات 36- 39 در معجزات حضرت زرتشت بعینه فقرات 1 و 2 از فرگرد نوزدهم وندیداد که ذکرش گذشت به پهلوی چنین نقل شده است «اهریمن تبه کار (پرمرگ) زشت از طرف شمال (اپاختر) شتافته خروش برآورد ای (دیو) دروغ بشتاب زرتشت پاک را بکش دروغ با دیو بت (بت شیدا) و بادیوسج فراموشکار (نهان روان) فریفتار بسوی وی شتافت زرتشت به آواز بلند نماز اهونور بسرود دروغ و دیو بت و سج فراموشکار فریفتار - خودباخته روی به گریز نهادند» دیوسج همان مرشئون اوستاست که دیو فراموشی است و نماز آهو نور نیز همان نماز اهنو وئیریه = یتا اهووئیریه میباشد. در فصل 28 بندهش در فقره ٔ 34 نیزاز بت شیدا اسم برده شده گوید «بت شیدا آن است که ستایشش در میان هندوان است...» جمله ٔ دوم این فقره مبهم است معنی درستی از آن برنمی آید. از اینکه در بندهش پرستش بتی به هندوان نسبت داده شده ابداً مستلزم این نیست که خیال ما به بودا متوجه شود کلیه ٔ پروردگاران آریائی که مزدیسنا برضد ستایش آنهاست و همه در اوستا دیوها و بپروردگاران باطل نامیده شده در میان هندوان ستایش میشده. و تابه امروز هم ستایش میشود در سومین جائی که در اوستااز بوئی تی اسم برده شده گفتیم که در فقره 43 فرگرد 19 وندیداد است در اینجا بوئی تی با گروهی از دیوها با هم ذکر شده اند مثل دیواندر که نزد هندوان از بزرگترین پروردگاران بشمار است اما نزد ایرانیان رقیب امشاسپند اردیبهشت خوانده شده است. و دیو سئورو که در سانسکریت سرو گویند و اسم پروردگاری است اما در مزدیسنا دیو آشوب و غوغا و مستی است و رقیب امشاسپند شهریور شمرده میشود. دیو ناونگئی ثیه دیو ناخوشنودی رقیب امشاسپند سپندارمذ دیوتئوروی دیو گرسنگی رقیب امشاسپند خرداد دیو زئیریچ دیو تشنگی رقیب امشاسپند امرداد دیو اَئِشم دیو خشم رقیب ایزد سروش دیو مرشئون که ذکرش گذشت دیودریوی دیو دریوزی و گدائی دیو دیئوی دیو کسویش دیو کین و کیفر دیو پئیتش دیوی است که بر ضد آنچه نیک است در کار و کوشش است یا بعبارت دیگر قوه ای است اهریمنی که از برای تباه نمودن جهان در مقابل هر چیز نیک برعکس رفتار نموده چیز زشت پدید می آورد دیو بوئیتی یا دیوبت در میان این دیوها پس ازدیو مرشئون ذکر شده است و ابداً تصور نمیرود که از این کلمه شخص بودا اراده شده باشد چنانکه گفتیم در اوستا و کتب پهلوی همیشه کلمه ٔ بوئیتی یا بت دیو یا شیدا قید شده است در گاتها کلمه ٔ دیو از برای پروردگاران باطل آریائی آمده و در سایر قسمتهای اوستا از برای مطلق شیاطین. در جائی از اوستا بنظر نگارنده نیست که شخص معروفی دیو نامیده شده باشد مثلاً ضحاک یا ارجاسب را دیو خوانده باشد بنابر آنچه گذشت گوئیم نه کلمه ٔ گئوتم مناسبتی با گوتم بودا دارد و نه بوئیتی با بودا اگر بایستی مانند کلمه گئوتم اوستائی که در سانسکریت شبیه و نظیری دارد از برای کلمه ٔ بوئیتی نیزدر سانسکریت کلمه ٔ شبیه و مناسبی پیدا کنیم لابد باید به لغت بهوت متوجه شویم که در سانسکریت بمعنی جن وشبح میباشد گروهی از دانشمندان مثل یوستی و تیل ووست همین کلمه ٔ اخیر سانسکریت را با بوئیتی اوستا مربوط دانسته اند بنابراین لغت بُت در فارسی و پهلوی از بوئیتی اوستا آمده و بوئیتی اوستا از بهوت سانسکریت. در انجام متذکر میشویم که در فقره ٔ 9 از فرگرد وندیداد دیوی موسوم به بوئیذی و ماده ٔ او بوئیذیژا ذکر شده احتمال برده میشود که این کلمه ترکیب دیگری از بوئیتی باشد. (یشتهای پورداود صص 28- 45).

فرهنگ فارسی آزاد

عوامید

عَوامِیْد، کاروانسرای بزرگی در عکا می باشد که در زمان احمد جَزّار ساخته شده و زمان سجن و بعد از آن محل اقامت بعضی از اصحاب و زائرین گردید،


لواء

لِواء، لقب مرحمتی حضرت عبدالبهاء به خانم لوئیزا مور Louisa Moor مبلغه مخلصه آمریکائیست که ملقب به «اُمّ المبَلّغاتِ غَرب» نیز گردیدند. مشارٌالیها جزو اولین زائرین غربی، در 1898 به حضور مبارک حضرت عبدالبهاء مشرف شدند و هم ایشان بودند که موقع سفر مظفر الدین شاه به فرانسه اجازه ملاقات گرفتند و به اتفاق آقای دریفوس نامه ای از طرف بهائیان پاریس به دست پسر ناصر الدین شاه، مظفر الدین شاه، دادند.همسر خانم لواء جناب دکتر گتسینگر بودند،

معادل ابجد

زائرین

268

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری