معنی زبانی در برنامه نویسی

حل جدول

زبانی در برنامه نویسی

سی، پاسکال، بیسیک، سی پلاس پلاس, اسمبلی,ویژال بیسیک،‌ پایتون ، دلفی


زبان برنامه نویسی

پایتون، پاسکال، دلفی، بیسیک

واژه پیشنهادی

فرهنگ معین

برنامه نویسی

عمل نوشتن برنامه، آماده کردن و دستور کار مرحله به مرحله برای نوشتن و انجام گرفتن برنامه های کامپیوتری. [خوانش: (~. نِ) (حامص.)]

لغت نامه دهخدا

زبانی

زبانی. [زُ ن َ] (ع اِ) (...العقرب) تثنیه ٔ زبانی در حالت نصب یا جر و اضافه.

زبانی. [زُ نا] (اِخ) موضعی است که در این شعر هذلی یاد شده است:
ما بین عین فی زبانی الذناب.
(از معجم البلدان).

زبانی. [زَ] (از ع، اِ) فارسیان زَبانی ّ واحد زبانیه را بتخفیف یا و بهمان معنی بکار برند و جمع آنرا زبانیان آرند. (از آنندراج) (غیاث اللغات). مرد متمرد. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). || مرد محافظ جان. (ناظم الاطباء). || مالک دوزخ. دوزخبان. موکل دوزخ. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (غیاث اللغات). فرشته ٔ دوزخ:
جهانداری که هرگه کو برآرد تیغ هندی را
زبانی را بدوزخ، دربپیچد ساق بر ساقش.
منوچهری.
چون زبانی اندر آتش چون سلحفات اندر آب
چون نعایم در بیابان چون بهایم در قرن.
منوچهری.
و گر باد خلقش وزد بر جهنم
زبانی مقامات رضوان نماید.
خاقانی.
صبح ظفر تیغ اوست حوروش روضه رنگ
روضه ٔ دوزخ اثر حور زبانی عقاب.
خاقانی.
بیابانی از آتشین جوش او
زبانی سخن گفته در گوش او.
نظامی.
چون شنیدند کان فرشته سرشت
چه بلادید از آن زبانی زشت.
نظامی.
هریکی آتشی گرفته بدست
منکر و زشت چون زبانی مست.
نظامی.
رجوع به زبانیان و زبانیه شود.

زبانی. [زَ] (اِخ) ابوالزبان محدث. (قاموس). ابوالزبان از ابوحازم اعرج نقل حدیث کند و عبدالجباربن عبدالرحمن صبحی ازو روایت دارد. از ظاهر قاموس برمی آید که زبانی با تخفیف (باء) است ولی حافظ اسم و نسب او را با تشدید «باء» ضبط کرده است. (از تاج العروس). ابوالزبان زبانی کسجاب، محدث است. (منتهی الارب).

زبانی. [زَ نی ی] (ع اِ) بگفته ٔ بعضی واحد زبانیه. برخی نیز واحد زبانیه را زابن و بعضی دیگر زبنیه (مثل عفریه) دانسته اند اما عرب این سخنان را نمیشناسد و زبانیه را از جمعهایی میداند که از لفظ خود واحدی ندارند. (صحاح بنقل از اخفش). و رجوع به لسان العرب و زبانیه، زبانی، زبنیه و زابن شود.

زبانی. [زُ نا] (ع اِ) دو سروی کژدم. زُبانیا العقرب. (مهذب الاسماء). سرون کژدم. (دهار) (مقدمه الادب زمخشری چ فلوگل ص 70) (السامی فی الاسامی): زبانیاالعقرب، هر دو شاخ کژدم. (منتهی الارب) (قطر المحیط) (اقرب الموارد) (صحاح اللغه) (البستان) (القاموس العصری). زبانی العقرب دو شاخ کژدم اند و هر دو را زبانیان گویند. (از لسان العرب). زبانیاالعقرب چنانکه در صحاح آمده دو شاخ کژدم و بگفته ٔ برخی نوک های شاخ کژدمند. و این معنی مشهور است. (تاج العروس). زبانی شاخ کژدم است و او راست زبانیان. و ج، زبانیات است. (جمهره ج 1 ص 283). زبانیاالعقرب دو شاخ کژدم است. (جمهره ج 3 ص 356). زبانی العقرب شاید که از دفع و شاید که شاذ باشد. (از مقاییس اللغه تألیف ابوالحسن احمدبن فارس، بتحقیق و ضبط عبدالسلام بن هارون ج 4). زبانیاالعقرب هر دو شاخ کژدم. (آنندراج: زبانیان) (ناظم الاطباء): زبانی ای دو سری کژدم. (التفهیم بیرونی ص 111).

زبانی. [زَ] (ص نسبی) نسبت است به بنوزبان، بطنی از تمیم. (از نهایه الارب قلقشندی چ ابراهیم انباری ص 268 بنقل از اثیرالدین ابوحیان).

زبانی. [زَ] (ص نسبی) منسوب به زبان. (ناظم الاطباء). || شفاهی. ضد کتبی. مطلبی که کسی بکسی پیغام کند بدون آنکه بنویسد. (ناظم الاطباء). شفاهاً. بمشافهه. لساناً. بزبان. زباناً. (در تداول عامه): زبانی هم بگو گذشته از آنکه نوشته ای. || ظاهری. صوری. مقابل حقیقی، قلبی، معنوی، واقعی و باطنی:
هر چند به دل دوست نداری ما را
قربان محبت زبانیت شوم.
؟
|| مانند زبان. || منسوب به زبانه. (ناظم الاطباء).


نویسی

نویسی. [ن ِ] (حامص) به معنی نوشتن به صورت مزید مؤخر در این ترکیبات مستعمل است: تندنویسی. خفیه نویسی. خوش نویسی. دعانویسی. رقعه نویسی. روزنامه نویسی. رونویسی. نامه نویسی. و دیگر ترکیباتی که ذیل نویس آمده است. رجوع به هر یک از این ترکیبات در ردیف خود شود.

فرهنگ عمید

زبانی

زبانیه: پس بفرمود تا زبانی زشت / سوی دوزخ دواندش ز بهشت (نظامی۴: ۷۲۲)

معادل ابجد

زبانی در برنامه نویسی

708

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری