معنی زخارف
لغت نامه دهخدا
زخارف. [زَ رِ] (ع اِ) ج ِ زخرف، کمال خوبی چیزی. رجوع به زخرف شود. || ج ِ زخرف، سخن به آرایش دروغ. (از منتهی الارب): مختصر از این زخارف مقبول داشت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ تهران ص 186). رجوع به زخرف شود. || زخارف دنیا؛ آرایش و متلذذات آن. (منتهی الارب). آرایشهای دنیا. (غیاث اللغات) (آنندراج). ج ِ زخرف، بمعنی آرایش. رجوع به زخرف و زخرفه شود. || چیزهای آراسته. (فرهنگ نظام). ج ِ زخرف، آراسته و آبدار از هر چیز. رجوع به زخرف شود. || زراندوده ها و ملمع کرده ها، یعنی چیزهای ظاهرآراسته و باطن خراب. (غیاث اللغات از صراح و منتخب) (آنندراج). رجوع به زخرف و زخرفه شود. || آرایش ها. آنچه عمارت و یا هر چیز دیگر را بدان بیارایند. زینتها. وسایل آراستن و پیراستن: در تزیین و تمویه آن بزخارف زریاب اختصار نکردند بلکه شفشهای زر از قدود بدود و اجسام اصنام و ابدان اوثان فرومیریختند و بر در و دیوارها می بستند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 421 چ تهران). || آنچه کشتی را بدان بیارایند. آرایش های کشتی. (از لسان العرب) (از متن اللغه). ابن سیده در محکم گوید: زخارف زینت های کشتی را گویند. و در کتاب العین این عبارت در تفسیر زخارف آمده: «ما یزخرف به السفن »؛ یعنی آنچه کشتی ها را بدان دارای زخرف (زیور) کنند. (از تاج العروس). رجوع به زخرف شود. || ج ِ زخرف، بمعنی نقش و نگار. نقش و نگارها، تصاویر، اشکال، از زر باشد یا از غیر زر. رجوع به زخرف و زخرفه و زخراف شود. || ج ِ زخرف. الوان گیاهان که بر زمین رویند. زخارف الارض. رجوع به زخرف شود. || کشتی های آراسته. (ترجمه ٔ قاموس) (از معجم الوسیط). کشتی ها. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). کشتی های تزیین شده و یا آنچه کشتی ها را بدان زینت بخشند. (از متن اللغه). در تهذیب، زخارف بمعنی کشتی آمده. (از لسان العرب). رجوع به زخرف شود.
زخارف. [زَ رِ] (ع اِ) جانورهایند که پرواز میکنند بر روی آب و چارپایند مثل مگس (کذا). (ترجمه ٔ قاموس). جانورانی چارپا و خرد که بر آب پرواز میکنند. (از متن اللغه). اوس بن حجر گوید:
تذکر عیناً من غماز و مأها
له حدب تستن فیه الزخارف.
(از لسان العرب) (از تاج العروس).
رجوع به زخرف شود.
زخارف. [زَ رِ] (ع اِ) ج ِ زُخْرُف، پرنده ای است. و کراع «زخارف » را در شعر اوس که در ذیل ماده ٔ بالا نقل گردید بدین معنی تفسیر کرده و مقصود او را این پرنده دانسته است. رجوع به لسان العرب و تاج العروس ذیل زخرف شود. || راهروهای آب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از متن اللغه): زخارف آب، صفها است که از موجها پدید آید. (از ترجمه ٔ قاموس).
فرهنگ معین
(زَ رِ) [ع.] (اِ.) جِ زخرف.
فرهنگ عمید
=زخرف
* زخارف دنیوی: [قدیمی] زیباییها و تجملات دنیا، زخارف دنیا،
حل جدول
زر و سیم
فرهنگ فارسی هوشیار
نقش و نگار، زیور
فرهنگ فارسی آزاد
زَخارِف، مال و ثروت دنیا... (مفرد: زُخرُف)
معادل ابجد
888