معنی زدودن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
پاک کردن، صیقل دادن. [خوانش: (زُ دَ) (مص م.)]
فرهنگ عمید
پاک کردن، پاکیزه ساختن، زداییدن،
پاک کردن زنگ از فلز،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
ستردن، پاک کردن، محو کردن، جلادادن، صیقلدادن، ازاله، زدایش، محو
فارسی به انگلیسی
Blot, Clear, Efface, Elision, Erase, Expunge, Purge, Rub, Sanitize, Sweep
فارسی به عربی
تفتیش، مسحه، نظیف، ورطه
فرهنگ فارسی هوشیار
پاک کردن
واژه پیشنهادی
زدا
معادل ابجد
71