معنی زراعت کردن

لغت نامه دهخدا

زراعت کردن

زراعت کردن. [زِ / زِ ع َ ک َ دَ] (مص مرکب) کاشتن و کشت کردن. (ناظم الاطباء):
از قنات جامه آب معنی تر بسته شد
سرزمین شعر راتا ما زراعت کرده ایم.
محسن تأثیر (از آنندراج).
گر خدا را از برای رزق طاعت می کنی
خانه می سازی و بر بامش زراعت می کنی.
ناظم هروی (ایضاً).
رجوع به زراعت و زراعه شود.


زراعت

زراعت. [زِ ع َ] (ع اِمص) زراعه. کشتکاری و کشت و کشاورزی و فلاحت. (ناظم الاطباء). برزگری. اکاری. مؤاکره. زرع. کشت. کشتکاری. حرث. کشاورزی. فلاحت. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). کشاورزی و کشت و زرع. (فرهنگ فارسی معین). || (اِ) کشتزار. (ناظم الاطباء). کشتزار. مزرعه.در تداول، زَراعَت تلفظ شود. (فرهنگ فارسی معین).

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

زراعت کردن

کاشتن و کشت کردن

حل جدول

زراعت کردن

کشتن

کشاورزی، فلاحت


زراعت

برز

برز، کشت

کشاورزی

فارسی به عربی

مترادف و متضاد زبان فارسی

زراعت

حراثت، حرث، زرع، فلاحت، کاشت، کشاورزی، کشت، زراعت، مزرعه

فرهنگ عمید

زراعت

حرفۀ زارع، کشت‌کاری، کشاورزی، کشت‌و‌زرع،

کلمات بیگانه به فارسی

زراعت

کشاورزی

فرهنگ معین

زراعت

(زِ عَ) [ع. زراعه] (اِمص.) کشاورزی.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

زراعت

کشاورزی

معادل ابجد

زراعت کردن

952

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری