معنی زرشناس
لغت نامه دهخدا
زرشناس. [زَ ش ِ] (نف مرکب) زرگر. صراف. ماهر زر. (آنندراج). صراف. نقاد. زرگر. طلاکار. (ناظم الاطباء). شناسنده ٔ زر. که زرشناسد و عیار و غش آن را تمیز دهد. رجوع به زر شود.
فرهنگ عمید
شناسندۀ زر، صراف، نقاد،
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
صراف، زرگر، شناسنده زر
معادل ابجد
618