معنی زمل

لغت نامه دهخدا

زمل

زمل. [زَ] (ع مص) ردیف خود ساختن کسی را یا عدیل گردانیدن. || لنگان راه رفتن از نشاط. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || در پی کسی رفتن. (از ناظم الاطباء).

زمل. [زِ] (ع اِ) ردیف. || بار پشت. || نیم جوال از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

زمل. [زُم ْ م َ / زُ م َ] (ع ص) ضعیف ترسنده و بددل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) بار درخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).

زمل. [زُ م ُ] (ع اِ) ج ِ زمال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به زمال شود.

حل جدول

زمل

در پی کسی رفتن

فرهنگ فارسی هوشیار

زمل

ترسو ترسو کمدل

معادل ابجد

زمل

77

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری