معنی زکی

لغت نامه دهخدا

زکی

زکی. [زَ] (از ع، ص) مالدار. متمول. (ناظم الاطباء). || آنکه قسمتی از مال خود را به فقرا دهد. || پاکدامن. تولک. || باهوش. || چابک. || توانا. || نموکننده مانند کودک. (ناظم الاطباء).

زکی. [زَ کا] (ع اِ) جفت از هر عدد. مقابل طاق. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به زکا شود.

زکی. [زَ کی ی] (ع ص) پاکیزه. (ترجمان القرآن) (منتهی الارب). پاک از فساد. (غیاث) (آنندراج). طاهر. طیب. پاک. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا):
بویا چون مشک زکی بینمش
گاه جوانمردی و گاه وقار.
منوچهری.
معجزه همچون گواه آمد زکی
بهر صدق مدعی در بیشکی.
مولوی (مثنوی).
|| فعیل از زکاء بمعنی فاعل و در سوره ٔ مریم: قال انما اءَنا رسول ربک لأَهب لک غلاماً زکیّا. بیضاوی گوید: یعنی طاهر از گناهان و نامی بر خیر. (از اقرب الموارد). || زائد الخیر و الفضل بین الزکاء. (ذیل اقرب الموارد). || نیکو و خوش عیش. ج، ازکیا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).

زکی. [] (اِخ) نام شهری ازبلاد عمان. ابن بطوطه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).

زکی. [زَ کی] (اِخ) رجوع به زکی همدانی در همین لغت نامه شود.

زکی. [زَ کی ی] (اِخ) (پارسا) انجیل لوقا 19: 2 مردی از اغنیای یهود است که در اریحا سکونت داشته، رئیس عشاران آن حدود بود. رجوع به قاموس کتاب مقدس شود.

زکی. [زَ کی ی] (اِخ) از جمله ٔ القاب امام چهارم علی بن حسین بن علی المرتضی (ع) است. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 62 شود.

زکی. [زَ کی ی] (اِخ) لقب امام حسن عسکری است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 98 و 99 شود.

زکی. [زَ کی ی] (اِخ) از جمله ٔ القاب امام حسین بن علی المرتضی (ع) است. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 33 شود.

زکی. [زَ کی ی] (اِخ) از جمله ٔ القاب امام حسن بن علی المرتضی (ع) است. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 21 شود.

زکی. [زَ / زَ کی ی] (صوت) در تداول کلمه ٔ تعجب است. ای عجب ! (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).

فرهنگ معین

زکی

پاک، پاکیزه، پارسا، جمع ازکیاء. [خوانش: (زَ) [ع.] (ص.)]

(زِ کّ) (شب جم.) (عا.) هنگام اعتراض همراه با انکار و تعجب به کار می رود، دِکی.

فرهنگ عمید

زکی

پاک، پاکیزه،
پاک از گناه، پارسا،
نیکوکار،

حل جدول

زکی

پاک از گناه، پاکیزه

پاک ازگناه، پاکیزه

پاکیزه

مترادف و متضاد زبان فارسی

زکی

پاک، پاکیزه، پالوده، مطهر، پارسا، مهذب

نام های ایرانی

زکی

پسرانه، پاک، طاهر، پارسا

ترکی به فارسی

زکی

ذکی

فرهنگ فارسی هوشیار

زکی

پاکیزه، پاک از فساد، طیب، طاهر

معادل ابجد

زکی

37

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری