معنی زیارتگاه

لغت نامه دهخدا

زیارتگاه

زیارتگاه. [رَ] (اِ مرکب) معروف. (آنندراج). محل زیارت. جای زیارت کردن. (ناظم الاطباء). مزار. زیارتگه. زیارت جای. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زیارتخانه:
بر سر دجله گذشته تا مداین خضروار
قصر کسری و زیارتگاه سلمان دیده اند.
خاقانی.
درختی در این وادی زیارتگاه است که مردمان به حاجت خواستن آن جایگه روند. (گلستان). رجوع به زیارت و زیارتخانه و زیارتگه و دیگر ترکیبهای زیارت شود.

زیارتگاه. [رَ] (اِخ) دهی از دهستان سیاهکل است که در بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان واقع است و 186 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).

زیارتگاه. [رَ] (اِخ) دهی از دهستان بخش حومه ٔ شهرستان شهرضا است که 1134 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).

فرهنگ عمید

زیارتگاه

جای زیارت، مزار، مرقد امام یا امامزاده یا شخص بزرگ که مردم به زیارت آن می‌روند،

حل جدول

زیارتگاه

آرامگاه، مزار، بقعه

مترادف و متضاد زبان فارسی

زیارتگاه

حرم، مرقد، مزار

فارسی به انگلیسی

زیارتگاه‌

Shrine, Tabernacle

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

زیارتگاه

محل زیارت، مزار، زیارتخانه

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

زیارتگاه

644

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری