معنی زیر و رو کردن

حل جدول

واژه پیشنهادی

زیر و رو

تار و مار


ویران و زیر و رو کردن

کن فیکون کردن

لغت نامه دهخدا

پشت و رو کردن

پشت و رو کردن. [پ ُ ت ُ ک َ دَ] (مص مرکب) مقلوب کردن. منقلب کردن. برگرداندن جامه بصورتی که رو پشت و پشت رو شود.


رو کردن

رو کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) پیش آمدن. واقع شدن. حادث شدن: بدبختی به ما رو کرد. دولت به ما رو کرد. (یادداشت بخط مؤلف). حاصل شدن. ظهور کردن. (از غیاث اللغات). || توجه کردن. (غیاث اللغات). روی آوردن. (یادداشت بخط مؤلف). متوجه به کسی شدن. (آنندراج):
چون محمدپاک شد از نار و دود
هرکجا رو کرد وجه اﷲ بود.
مولوی.
- روکردن به، توجه کردن به. متوجه کسی شدن: رو کرد به من و گفت... (یادداشت بخط مؤلف):
رو به آتش کرد شه کای تندخو
آن جهان سوز طبیعی خوت کو
مولوی.
اکنون که تو روی باز کردی
رو باز به خیر کرد حالم.
سعدی.
از روی دوست تا نکنی رو به آفتاب
کز آفتاب روی به دیوار می کنی.
سعدی.
یکبار رو چرا به در دل نمی کنند
این ناکسان که زحمت درها همی دهند.
صائب.
جز به سختی نکند وصل بتان رو به کسی
باده ٔ آینه در شیشه ٔ سنگ است اینجا.
صائب (از آنندراج).
چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم.
محمدحسین شهریار.
|| روبرو کردن. (غیاث اللغات). || (اصطلاح قماربازی) باز کردن دست و نشان دادن ورقها در بازی.


اخم و رو کردن

اخم و رو کردن. [اَ م ُ ک َ دَ] (مص مرکب) عُبوس کردن.


سر و رو کردن

سر و رو کردن. [س َ رُ ک َ دَ] (مص مرکب) بمعنی سر و رو درهم کشیدن است که کنایه از خشمگین شدن و خطاب و عتاب کردن باشد. (برهان) (آنندراج).


کش و رو کردن

کش و رو کردن. [ک َ / ک ِ ش ُ رَ / روُ ک َ دَ] (مص مرکب) به چرب دستی دزدیدن و گریختن چنانکه کسی نداند. به حیله دزدیدن و چنانکه نبینند بجستن. دزدیدن و گریختن. کش رفتن. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ فارسی هوشیار

رو کردن

واقع شدن، حادث شدن، ظهور کردن

معادل ابجد

زیر و رو کردن

703

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری