معنی ساختن و قرار دادن

حل جدول

لغت نامه دهخدا

قرار دادن

قرار دادن. [ق َ دَ] (مص مرکب) برقرار کردن. || ثابت نمودن. || استوار کردن. (ناظم الاطباء):
ساز طرب ها کنون که نیّر اعظم
داد به برج حمل قرار مکان را.
واله هروی (از آنندراج).
|| آرام دادن:
نیست آرامم بجز ابروی یار
میدهم خود را به شمشیرش قرار.
ملامفید بلخی (از آنندراج).
|| تمام کردن. (ناظم الاطباء). || عهد و شرط کردن. (ناظم الاطباء). عهد داشتن:
فارغم از گله با خویش قراری دارم
نیست امید مرا با تو وفا کار مرا.
ظهوری (از آنندراج).
|| قول دادن. (ناظم الاطباء):
زلفین سیاه تو به دلداری عشاق
دادند قراری و ببردند قرارم.
حافظ.
|| ختم عمل کردن. || بطور محکم حکم کردن. (ناظم الاطباء).


قول و قرار دادن...

قول و قرار دادن. [ق َ / قُو ل ُ ق َ دَ] (مص مرکب) عهد بستن. پیمان بستن. رجوع به قول شود.

مترادف و متضاد زبان فارسی

مستمسک قرار دادن

بهانه کردن، دستاویز ساختن، دستاویز قرار دادن

فرهنگ معین

قرار دادن

برقرار کردن، آرام دادن. [خوانش: (~. دَ) [ع - فا.] (مص م.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

قرار دادن

نهادن اویستادن نشاندن خستاندن نهشتن (مصدر) جای دادن اسکان، برقرار کردن ثابت کردن، استوار کردن، آرام دادن، تمام کردن ختم کردن، عهد کردن شرط بستن، قول دادن.


قول و قرار دادن

(مصدر) عهد بستن پیمان بستن میثاق نهادن

فارسی به عربی

قرار دادن

تضمن، حدد مکان، علبه، متنزه، مکان، منتجع


صنم قرار دادن

اعبد


درمعبد قرار دادن

ضریح


نمونه قرار دادن

نموذج


موردِ … قرار دادن

أخْضاعٌ

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به آلمانی

قرار دادن

Aufnehmen, Beifügen, Der ort [noun], Einbeziehen, Einrechnen, Einschließen, Verpacken, Anbringen, Ermitteln, Finden, Orten, Park (m), Parken

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

ساختن و قرار دادن

1677

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری