معنی سازنده
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
کسی که چیزی میسازد و درست میکند،
پرفایده،
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] نوازنده، ساززننده،
حل جدول
مبدع و بانی
مترادف و متضاد زبان فارسی
صانع، بنا، معمار، آبادگر، مبدع، مبتکر، مخترع، خلاق، آفرینشگر، پدیدآوردنده، کارساز، گرهگشا، مفید، سودمند، جاعل 01 نوازنده، تنظیمکننده
فارسی به انگلیسی
Architect, Component, Constituent, Builder, Fic _, Constructer, Constructive, Constructor, Creative, Creator, Fabricator, Fashioner, Formative, Generative, Generator, Positive, Integral, Maker, Manufacturer, Regenerative, Wright
فارسی به عربی
بناء، عازف، عامل، ملحن، منتج
فرهنگ فارسی هوشیار
آنکه چیزی میسازد صانع عامل، آماده کننده تهیه کننده، بنا بانی عمارت کننده، پدید آورنده امری تازه اختراع کننده مخترع مبدع موجد، جاعل، سازگار سازوار، نوازش کننده دلگرم کننده، بخشنده، علاج کننده موثر مفید (دارو)، ساز زننده نوازنده، کسی که آهنگ موسیقی سازد مصنف موسیقی.
فارسی به آلمانی
Faktor [noun], Macher [noun]
معادل ابجد
127