معنی سازنده سردرب دارالفنون

حل جدول

سازنده سردرب دارالفنون

لرزاده


سازنده سر در دارالفنون

لرزاده


معمار سازنده سردر دارالفنون

لرزاده


دارالفنون

اولین مدرسه به سبک جدید در ایران

مدرسه امیرکبیر

نخستین مدرسه به سبک جدید در ایران

لغت نامه دهخدا

دارالفنون

دارالفنون. [رُل ْ ف ُ] (ع اِ مرکب) دانشسرا. مدرسه ٔ عالی. آموزشگاه حرفه ها و پیشه ها.

دارالفنون. [رُل ْ ف ُ] (اِخ) مدرسه ٔ عالی معروفی که بهمت میرزا تقی خان امیرنظام فراهانی وزیر نامدار و عالیقدر ناصرالدین شاه قاجار تأسیس شد.«دارالفنون در پنجم ربیعالاول 1268 هَ. ق. یعنی سیزده روز قبل از قتل آن مرد بزرگ با هفت نفر معلم اتریشی و عده ای مترجم که از میان محصلین اعزامی به فرانسه در 1260 انتخاب شده بودند، از طرف ناصرالدین شاه گشایش یافت. شاگردانی که در آن پذیرفتند از خانواده های اعیان و اشراف بودند و چهارده تا شانزده سال داشتند و عده ٔ آنان که بدواً بنا بوده 30 نفر باشد بعداً به 150 تن بالغ گردید. برای اینکه در روابط ایران و دو دولت روس و انگلیس اشکال جدیدی پیدا نشود، امیرکبیر معلمین خارجی را از اتریش که از ممالک معظم آنروزبود، و با ایران مرز مشترک نداشت استخدام کرد ولی بعد از امیرکبیر عده ای نیز از ایتالیا و آلمان و فرانسه استخدام گردیدند. شعبه های تحصیلی این مدرسه عبارت بود از: پیاده نظام، سواره نظام، توپخانه، مهندسی، پزشکی و جراحی، داروسازی و کان شناسی. در تمام شعب، زبان فرانسه و علوم طبیعی و ریاضی و تاریخ و جغرافیا تدریس میشد و بعدها زبان انگلیسی و روسی و نقاشی و موسیقی را در برنامه وارد کردند و به این ترتیب مدرسه شامل دروسی از متوسطه و موادی از تعلیمات عالیه و فنی بود. شاگردان دارالفنون نه فقط مجانی تحصیل میکردند، بلکه از طرف دولت به آنها لباس متحدالشکل داده میشد و ناهار را نیز در مدرسه بخرج دولت صرف میکردند و چند سال اول وظیفه ای دریافت مینمودند. کسانی که در امتحانات نمره ٔ عالی میگرفتند به اخذ جائزه و اضافی حقوق نائل میگردیدند. در تاریخ طولانی مملکت این نخستین بار است که دولت مستقیماً اقدام بتأسیس آموزشگاه نموده و تمام مخارج تأسیس و نگاهداری و اداره ٔ آن را بر عهده گرفته و اولین دفعه است که دولت برای خود مسئولیتی در امر تعلیم و تربیت قائل شده و بهمین جهت است که سال 1268 هَ. ق. را مبداء تحول و دوره ٔ جدید در فرهنگ باید شمرد. البته اقدام عباس میراز و میرزا عیسی قائم مقام و محمدشاه در اعزام یک تا پنج نفرمحصل به اروپا نشانه ٔ احساس مسئولیت دولت بود ولی دامنه و دوام نداشت. دارالفنون با معلمین اروپایی آن در شناساندن تمدن اروپا و فرهنگ جدید مغرب زمین عامل بسیار مؤثری بود. فارغ التحصیلهای آن که در ظرف چهل سال از 1100 نفر تجاوز کردند و اغلب از خانواده های مهم و متنفذ بودند، در نشر این فرهنگ کوشیدند و مطالبی که در آن مدرسه با آن آشنا شده بودند در جامعه ٔ خود انتشار دادند... یکی از کارهای نافعی که معلمین و مترجمین و فارغ التحصیلهای دارالفنون کردند ترجمه و تألیف کتب درسی بود که در چاپخانه ٔ مدرسه به طبع میرسید و میان محصلین و کسانی که شائق بودند توزیع میگردید...» (تاریخ فرهنگ ایران عیسی صدیق صص 334-337).


سازنده

سازنده. [زَ دَ / دِ] (نف) صانع. عامل. درست کننده. بعمل آورنده. ترکیب کننده:
اگر سازنده ایشانند مر ترکیب انسان را
چرا هر چار را با هم عدوی کینه ور دارد.
ناصرخسرو.
|| بانی. بنّا. برآرنده. عمارت کننده. بناکننده. پی افکننده:
حاکم روز قضای تو شده مست مگر
نه حکیم است که سازنده ٔ گردنده سماست.
ناصرخسرو.
|| اختراع کننده. ابداع کننده. ایجادکننده. پدیدآورنده. آفریننده. خالق. از نیست هست کننده (در مورد ایزد تبارک و تعالی):
ای جهان را ز هیچ سازنده
هم نوابخش و هم نوازنده.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 2).
|| انتظام دهنده. بسامان کننده. || نوازش کننده. دلخوش کننده. دلگرم کننده:
مهر و لطف اوست این سازنده و آن سازگار.
سوزنی.
|| بخشنده:
بی طمعیم از همه سازنده ای
جز تو نداریم نوازنده ای.
نظامی (مخزن الاسرار).
|| مهیاکننده. تهیه کننده. آماده کننده:
چو سازندگان شمع و می ساختند
ز بیگانه ایوان بپرداختند.
فردوسی.
|| برپادارنده. آراینده. سازنده ٔبزم، رونق دهنده ٔ آن. || روبراه کننده. بسامان کننده. راست کننده. سازنده ٔ کاری، سر و صورت دهنده ٔ آن:
خرد باد در نیک و بدیار او
خدا باد سازنده ٔ کار او.
نظامی.
|| جاعل. جعل کننده. مزور. سازنده ٔ چیزی از روی تقلب و تزویر، چون سند، اسکناس و غیره... || سازگار. سازوار. خوش رفتار. هم آهنگ. همداستان. همرای. موافق:
جهانجوی ازین چارشد بی نیاز
همش بخت سازنده بود از فراز.
فردوسی.
من ازو سازنده تر هرگز کجا یابم صنم ؟
او ز من بیچاره تر هرگز کجا یابد شمن ؟
منوچهری.
|| مداراکننده. مماشات کننده. تحمل کننده. بردبار. متحمل:
تا زنده ای زی گمرهی
سازنده ای با ناسزا.
(منسوب به ناصرخسرو).
|| ملایم طبع و مزاج. سازگار با آن (آب و هوا). گوارا: و اول خزان پیران را لختی سازنده تر باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).و پیران و کسانی را که مزاج پیران دارند سازنده تر باشد [زمستان شمالی خشک]. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
ایا هوای تو سازنده چون هوای بهشت
کدام کس که ندارد سوی بهشت هوا؟
سوزنی.
هوای جهان دیده، سازنده تر
زمانه زمین را نوازنده تر.
نظامی.
ولی را مهر او سازنده آبی
عدو را کین او سوزنده خاری.
(از تاج المآثر).
|| معالج. مؤثر. مفید (دارو):
بر زخمها که بازوی ایام می زند
سازنده تر ز صبح دوائی نیافتم.
خاقانی.
عقاقیر صحرای دلهاست این دو
که سازنده تر زین دوائی نیابی.
خاقانی.
|| ساززن. (شعوری). نوازنده. شکافه زن. نواپیشه. خنیاگر.مطرب. که یکی از آلات موسیقی را نواختن و زدن تواند چون تارزن و کمانچه زن و غیره.
- سازنده کار، کارسازنده. کارآمد. کارساز:
ز گردان گزین کرد پنجه هزار
همه رزمجویان سازنده کار.
فردوسی.
- سازنده و خواننده، مطرب و مغنی. (ناظم الاطباء).
- سازنده و نوازنده، خنیاگر.

فرهنگ فارسی آزاد

دارالفنون

دارُالفُنُون، دانشگاه-مدرسه عالی-جای آموختن فنون و هنرها

فرهنگ معین

دارالفنون

مدرسه ای که در آن فن های مختلف آموزند، مدرسه ای که د ر تهران به اهتمام میرزا تقی خان امیرکبیر در محل کنونی دبیرستان امیرکبیر دایر گردید. [خوانش: (~. فُ) [ع.] (اِمر.)]

فرهنگ عمید

دارالفنون

جای آموختن انواع هنرها،
دانشگاه،

فرهنگ فارسی هوشیار

دارالفنون

هنرکده هنرستان (اسم) مدرسه ای که در آن فنهای مختلف آموزند، دار العلم دانشگاه


سازنده

‎ آنکه چیزی میسازد صانع عامل، آماده کننده تهیه کننده، بنا بانی عمارت کننده، پدید آورنده امری تازه اختراع کننده مخترع مبدع موجد، جاعل، سازگار سازوار، نوازش کننده دلگرم کننده، بخشنده، علاج کننده موثر مفید (دارو)، ساز زننده نوازنده، کسی که آهنگ موسیقی سازد مصنف موسیقی.

فارسی به عربی

سازنده

بناء، عازف، عامل، ملحن، منتج

معادل ابجد

سازنده سردرب دارالفنون

1015

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری