معنی سالت

ترکی به فارسی

سالت

محض

لغت نامه دهخدا

سالت بری

سالت بری. [] (اِخ) قلعه ای است بفاصله 47 هزار و پانصدگزی در شمال مشرق بزی گنبد در علاقه ٔ پامیر خورد مربوط بحکومت بدخشان که بین 74 درجه و 14 دقیقه و 12 ثانیه طول البلدشرقی و 37 درجه و 21 دقیقه و 19 ثانیه عرض البلد شمالی واقع است. (قاموس جغرافیایی افغانستان ص 389).


سالت لاکه سیتی...

سالت لاکه سیتی. [ک ِ] (اِخ) شهری است ازایالات متحده ٔ آمریکا پایتخت اوتاه کنار دریاچه بزرگ ساله. دارای 182100 تن سکنه است. مرکز کشاورزی است و در آنجا اصول عقاید مختلف و متعددی وجود دارد.

فرهنگ فارسی هوشیار

فسیل سالت

انگلیسی نمک خوراکی

فارسی به آلمانی

انگلیسی به فارسی

BALANCED SALT 500ML OPH SOL

نام: بالانست سالت سرم 0.5 لیتر کاربرد: جایگزین مایعات


BALANCED SALT 1000ML OPH SOL

نام: بالانست سالت سرم 1 لیتر کاربرد: جایگزین مایعات

فرانسوی به فارسی

sel (nom masculin)

نمک طعام , نمک میوه , نمک های طبی , نمکدان (سالتسهاکعر) , نمکزار (مارسه سالت) , نمک زده ن به , نمک پاشیدن , شور کردن.

آلمانی به فارسی

Salz (n)

نمک طعام , نمک میوه , نمک های طبی , نمکدان (سالتسهاکعر) , نمکزار (مارسه سالت) , نمک زده ن به , نمک پاشیدن , شور کردن.

معادل ابجد

سالت

491

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری