معنی سالوس
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
ریاکار، شیاد، چرب - زبانی، چرب زبان. [خوانش: (ص.)]
فرهنگ عمید
فریبدهنده، مکار، حیلهگر، ریاکار: گفت آن سالوس زرّاق تهی / دام گولان و کمند گمرهی (مولوی: ۹۲۷)،
(اسم) خدعه، مکر، حیله، فریب: زمانی به سالوس گریان شدم / که من زآنچه گفتم پشیمان شدم (سعدی۱: ۱۷۹)، دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم / به آنکه بر در میخانه برکنم علمی (حافظ: ۹۴۰)،
حل جدول
ریاکار
مترادف و متضاد زبان فارسی
تزویر، تلون، حیله، خدعه، دورویی، ریا، ریاکاری، ریب، زرق، ظاهرنمایی، فریب، منافقت، نفاق، چاپلوس، چربزبان، متملق، تملق، چربزبانی، فریبکاری، شیاد، ظاهرنما، فریبنده
فارسی به انگلیسی
Disingenuous, Disingenuousness, Hypocrisy, Hypocrite, Masquerade, Phoney, Phony, Pretense, Pretentious, Sanctimonious, Sanctimony, Toady, Whited Sepulcher
فارسی به عربی
منافق
فرهنگ فارسی هوشیار
مرد چرب زبان و ظاهر نما و فریب دهنده، مکار، محیل و دروغگو و فریبنده باشد
معادل ابجد
157