معنی سامان دادن

لغت نامه دهخدا

سامان دادن

سامان دادن. [دَ] (مص مرکب) نظم و ترتیب دادن. سر و صورت دادن:
خدایگانا گر بشنوی ز بنده ٔ خویش
مگر بعذر دهد کار خویش را سامان.
فرخی.

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

سامان دادن

نظم‌دادن، مرتب کردن، انتظام بخشیدن، درست کردن، سروسامان دادن، سامان‌دهی کردن

فارسی به انگلیسی

سامان‌ دادن‌

Direct, Organize, Order, Rectify, Reform, Regulate, Right, Tidy, Tune

فرهنگ فارسی هوشیار

سامان دادن

(مصدر) نظم دادن ترتیب دادن آراستن.

واژه پیشنهادی

سامان دادن

نوا بر گرفتن

معادل ابجد

سامان دادن

211

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری