معنی سامی

لغت نامه دهخدا

سامی

سامی. (اِخ) مولانا غیاث الدین احمد. (آتشکده ٔ آذر). وی از عهد سلطان حسین بایقرا تا دوره ٔ شاه طهماسب صفوی در شعر و ادب شهره ٔ بلاد خراسان بوده است. (ریحانه الادب ج 2 ص 152 از قاموس الاعلام) (الذریعه جزء 2 از ج 1 ص 424). در مجالس النفائس ص 62 و235 شاعری بنام شامی دامغانی ضبط شده و مصحح در پاورقی ص 62 نوشته است که در نسخه ٔ (ترکی الف) سامی آمده است. (تعلیقات دکتر شهیدی بر آتشکده ٔ آذر ص 150).

سامی. (اِخ) اسمش سام میرزا خلف صدق شاه اسماعیل صفوی است. تذکره ای مسمی بتحفه السامی بر اشعار معاصرین خود نوشته. رجوع به سام میرزا و رجوع به صفویه و رجوع به آتشکده ٔ آذر شود.

سامی. (ص نسبی) قومی است منسوب به سام بن نوح، نژاد سامی عبارت از آشوری و عربی و آکدی (بابلی قدیم)، عبری، سریانی، آرامی و کنعانی قدیم و غیره است و منظور از زبانهای سامی مراد زبان اقوام نامبرده است. (یادداشت بخط مؤلف).

سامی. (ع ص) بلند. (آنندراج) (منتهی الارب). صاحب سموّ: اگر رأی سامی... از او درگذرد که برای خداوند بازنموده ام. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 342).
جستن راه خدمت سامیش
جز بوجه ثنا خطا باشد.
مسعودسعد.
گرچه دورم ز مجلس سامیت
من از این بخت و دولت توسن.
مسعودسعد.
از قافله ٔ زایر آن درگه سامیش
کعبه است که مأوای مناجات و دعا شد.
مسعودسعد.
|| فحل سام، گشن سربرداشته. ج، سوامی. (ناظم الاطباء). || برآینده جهت شکار. ج، سماه. یقول: رجل سام و قوم سماه؛ یعنی قومی که برای شکار برآمده باشد. (ناظم الاطباء).

سامی. (اِخ) فرقه ای از نصاری که خود را صامیه نامیده اند. (ابن الندیم ص 479).

سامی. (ص نسبی) منسوب است به سامهبن لوی بن غالبه الناحی ساموی. (الانساب سمعانی).

سامی. (اِخ) اسمش لطف علی بیک صاحب طبع بود بغیر این رباعی شعر قابلی از او بنظر نرسید:
کامست مرا گر فلک پست دهد
دردستش از این هر دو یکی هست دهد
یا همت من کند چو دستم کوتاه
یا آنکه بقدر همتم دست دهد.
(آتشکده آذر چ شهیدی ص 150).

فرهنگ معین

سامی

[ع.] (ص.) بلندمرتبه.

فرهنگ عمید

سامی

یکی از شاخه‌های بزرگ نژاد سفید، شامل عرب، آشوری، اکدی (بابلی قدیم)، عبری، سُریانی، آرامی، و کنعانی قدیم،
شاخه‌ای از خانوادۀ زبان‌های حامی ـ سامی،

عالی، بلند، بلندپایه، بلند‌مرتبه،

حل جدول

سامی

از نژادهای آسیایی

فارسی به انگلیسی

نام های ایرانی

سامی

پسرانه، بالا مقام، عالی، بلندمرتبه

عربی به فارسی

سامی

برجسته , بلند , متعال , بزرگ , والا مقام , هویدا

فرهنگ فارسی هوشیار

سامی

بلند، عالی پسر نوح و پدر اقوام سامی

فرهنگ فارسی آزاد

سامی

سامِی Semite، اقوام منسوب به سام (پسر حضرت نوح) مثل اقوام یهودی، ایلامی (عیلامی) آرامی، آشوری

معادل ابجد

سامی

111

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری