معنی سبت
لغت نامه دهخدا
سبت. [س ِ] (اِخ) نهر السبت. نهری است در زمین اندلس و آن را بدین جهت نهرالسبت خوانند که جز در روز شنبه گذار ندهد و بر کنارش مردی از مس ساخته بر سینه اش نوشته که اینجا گذار مکنید والا امکان رجوع نباشد. (نزهه القلوب ص 289).
سبت. [س َ] (اِخ) جایگاهی است بین طبریه و رمله نزدیکی عقبه و طبریه. (معجم البلدان).
سبت. [س َ] (ع مص) استراحت. آسایش. (منتهی الارب). فروخفتن. (زوزنی) (دهار). || بریدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || قیام کردن. (دهار). || سر ستردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). موی تراشیدن. (دهار) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). || موی گشاده رها کردن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || بشتاب رفتن. (تاج المصادر بیهقی). || گردن زدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (اقرب الموارد) (دهار). || سرگردان شدن. (اقرب الموارد). || (اِمص) سرگشتگی و بیهوشی. (منتهی الارب). || (مص) شنبهی کردن جهودان. (منتهی الارب). شنبه کردن. (زوزنی) (اقرب الموارد). || به شنبه درآمدن. (اقرب الموارد). || (اِ) شنبه. (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ص 56) (منتهی الارب). سبت و سبوت جمع آن است، اسم. آن روزی است که اصحاب یهود از تمامی اعمال خود دست کشیده استراحت میکردند. (قاموس کتاب مقدس): انما جعل السبت علی الذین اختلفوا فیه. (قرآن 124/16). اصحاب یهود. یاران روز شنبه:
نقض عهد و توبه ٔ اصحاب سبت
موجب مسخ آمد و اهلاک و کبت.
(مثنوی).
رجوع به اصحاب سبت شود. || روزگار. (منتهی الارب) (دهار). دهر. (اقرب الموارد). || نوعی از رفتار شتر. (منتهی الارب). رفتن اسب و شتر را گفته اند، آن عَنَق است. (اقرب الموارد). || (ص، اِ) اسب نیکورو. (منتهی الارب). الفرس الجواد. (اقرب الموارد). || کودک سخت بدن دلاور. (منتهی الارب). کودک شوخ روی. (اقرب الموارد). || مرد بسیارخواب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || مرد زیرک. (منتهی الارب). || زمانه ٔ دراز، یقال: اقمت عنده سبتاً؛ ای برهه. (منتهی الارب).
سبت. [س ِ] (اِخ) یکی از نامهای خورشید است. رجوع به ماللهند ص 105، 106 و 199 شود.
سبت. [س ِ] (اِ) سبزه ای که تنه ندارد و آن را چاروا خوردش و بتازی آن را رطب خوانند. (آنندراج) (از هفت قلزم). || (ع اِ) چرمهای گاو به قرظ پیراسته. (منتهی الارب). پوست گاو و هر پوست دیگر دباغی شده که برای آن مویی نباشد. (اقرب الموارد).
سبت. [س ِ ب ِ] (ع اِ) نام گیاهی است که آن را شبت و شِوِد و سبط خوانند. (المعرب جوالیقی ص 209). و رجوع به نشوءاللغه ص 220 شود. شوت. (مهذب الاسماء). رجوع به شبت و شِوِد و سبط شود.
سبت. [س ُ / س َ] (ع اِ) گیاهیست که بگیاه خطمی ماند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
حل جدول
شنبه یهودیان
مترادف و متضاد زبان فارسی
شنبه، آخرین روز هفته (قومیهود)
فرهنگ فارسی هوشیار
استراحت، آسایش، فرو خفتن
فرهنگ فارسی آزاد
سَبْت، روز شنبه (جمع: سُبُوت- اَسْبُت) این روز برای یهودیان مقدس است و به تأکید تورات، کار کردن در این روز حرام است و این «سبت انسان» است
سَبْت، روزگار- خواب- پُرخواب- آسایش و راحت- مرد زیرک
معادل ابجد
462