معنی سبزه زار

لغت نامه دهخدا

سبزه زار

سبزه زار. [س َ زَ / زِ] (اِ مرکب) کشت زار. چمن زار. آنجا که سبزه روئیده باشد. سبزه علفزار. آنجا که سبزه و گیاه سبز نورسته بسیار بود:
چون کاهلان سبزه ٔ گردون فرومیای
کاین سبزه زار گرچه شکفته ست بی بر است.
اثیرالدین اخسیکتی.
هر کجا شمشیر گندناپیکر او در سبزه زار سرهای خصمان ملک بچرا آمده است از شاخ زعفران گل ارغوان دمیده. (سندبادنامه ص 15). حضیض او بنزهت و رفعت بر گلزار اختران و سبزه زار آسمان راجح آمدی. (سندبادنامه ص 120).
خوش بود یاری و یاری در کنار سبزه زاری
مهربانان روی درهم وز حسودان برکناری.
سعدی (خواتیم).
|| شریر. بدخو. گنه کار. فاسق و فاجر. (استینگاس).

فرهنگ معین

سبزه زار

(~.) (اِمر.) علفزار.

فرهنگ عمید

سبزه زار

زمین سبز و خرم، زمینی که گیاه فراوان در آن روییده باشد، علفزار، چمنزار،

حل جدول

سبزه زار

راغ، دمن، ریف

راغ

زاغ


سبزه ‌زار

راود

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

سبزه زار

علفزار چمن زار.

واژه پیشنهادی

سبزه زار

النگ

راود

معادل ابجد

سبزه زار

282

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری