معنی ستاره اى در دب اصغر

فرهنگ معین

دب اصغر

(دُ بِ اَ غَ) [ع.] (اِمر.) خرس کوچک، یکی از صورت های فلکی دور قطبی. ستاره قطبی در انتهای دُم آن است که به آن بنات النعش صغری، هفت اورنگ کهین، هفت برادران هم گویند.

لغت نامه دهخدا

دب اصغر

دب اصغر. [دُب ْ ب ِ اَ غ َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) خرس کهین. خرس کوچک. || (اِخ) خرس کوچک. هفت اورنگ کهین. سریر فلک. بنات النعش اصغر. ضواجع. (مهذب الاسماء). خرس خرد. (التفهیم). بنات النعش صغری. هفت برادران خرد. اولین از نوزده صورت شمالی قدما و آنرا بنات نعش صغری نیز گویند و آن هفت ستاره است چهار آنرا نعش گویند و سه را بنات. (مفاتیح). یکی از صور فلکی شمالی که از همه ٔ صور به قطب شمال نزدیکترست و آن بصورت خرسی خرد توهم شده است و بنات نعش صغری و فرقدان و جدی درین مجموعه باشد و آنرا کلب نیز گویند و بفارسی هفتورنگ کهین گویند. (یادداشت مؤلف). صورت خرسی است ایستاده بنزدیک قطب شمالی عالم و کواکب او هفت است و عرب آنرا بنات نعش صغری خوانند. نام صورتی است از صور فلکیه از ناحیه ٔ شمالی و به خرس کوچک ماننده کرده اند و آن هفت ستاره است از ستارگان نزدیک به قطب شمالی سه از آن ستارگان بر دنب وی قرار دارد و چهار دیگر بشکل مربع مستطیل بر اندام وی جای داده شده است. از صور چهل وهشتگانه بیست ویک صورت در جانب شمالند و کواکب اوسیصدوشصت و از آن جمله سیصدوسی ویک در نفس صورتند و بیست ونه در حوالی آن و نزدیکتر کواکب به قطب شمال کواکب دب اصغرند و کواکب او دوازده اند هفت از آن جمله در نفس صورت و پنج خارج و آن هفت را که در نفس صورت اند عرب بنات النعش صغری خوانند، چهار از آن که بشکل مربعاند نعش و سه که بر دنب اند بنات و از چهار باز آن دو را که روشن ترند فرقدان خوانند و یکی را که بر طرف جدی گویند و قبله را بدان شناسند. (نفائس الفنون).و جمله ستارگان خرس کوچک را بنات النعش خرد خوانند زیرا که نهادشان مانند نهاد آن هفت روشن است که ایشانرابه پارسی هفت اورنگ و به تازی بنات النعش بزرگ خوانند اما نعش آن چهاراند که بر مانندگی تخت چهارسواند وبنات آن سه اند که بر درازاء نه راست نهاده است. (التفهیم ص 100). نام صورتی از صور فلکیه از ناحیه ٔ شمال و آن بصورت خرسی ایستاده توهم شده است و کواکب او هفت است، عرب او را بنات النعش صغری خوانند و چهار کوکب که نعش اند بر شکل مربعی اند منحرف بر بدل او و بنات او سه کوکب است که بر دنب اوست بر خطی منحرف و از صورت بیرون یک کوکب است و آن کوکب را که بر طرف دنب است جدی خوانند و از دلائل قبله یکی اوست که او نزدیکترین کوکبی است به قطب شمال از کواکبی که رصد کرده اند و آن دو کوکب روشن که از نعش است فرقدان خوانند. وکوکب جدی را مداریست بر گرد قطب بروج بحرکت خاص او یعنی حرکت فلک کواکب ثابته و این از مدارات عرضی است و هرگز مختلف نشود و بعد از این کوکب از قطب بروج همچند بعد قطب عالم است از قطب بروج پس لازم آید که قطب عالم بر این مدار بود و این کوکب در روزگارهای دراز بقطب عالم رسد و بر وی منطبق شود و قطب بروج را نیز مداری است بر گرد قطب عالم باشد بحرکت فلک اعظم و این هر دو مدار همچند یکدیگرند و یکدیگر را تقاطع کنند هر آینه بر دو نقطه و جدی را بر گرد قطب عالم نیزمداریست و آن مختلف شود در بزرگی و خردی و غایت بزرگی او آن وقت بود که نصف قطر بود همچند قطر مدار جُدی باشد برگرد قطب بروج و غایت خردی او را حدی نیست که در خردی بحدی رسد که از آن خردتر نتواند بود پس معدوم گردد و کواکب جدی بر قطب عالم منطبق شود و در روزگار ما نصف قطر او بمقدار یک گز و نیم است به رأی العین و از این دوایر کیفیت آنچه گفتیم تصور توان کردن. (از جهان دانش). و نیز رجوع به التفهیم بیرونی ص 99 و 100 و صور الکواکب عبدالرحمان صوفی ص 27 شود.


دب

دب. [دُب ب] (ع اِ) خرس. (دهار) (منتهی الارب).خرس نر. ج، اَدُب. (مهذب الاسماء). ج، دِباب. (مهذب الاسماء). ج، اَدباب. دَبَبَه. (منتهی الارب). حکیم مؤمن در تحفه آرد: بفارسی خرس و به ترکی آیو گویند ازسایر حیوانات محیل تر و شدیدالقوه و کثیرالخوف است در دوم گرم و در سوم رطب و مسن او یابس المزاج و جوان او شدیداللزوجه است... اگر قدری از خون خرس به کسی که نو دیوانه باشد بدهند عاقل شود. (برهان). و نیز رجوع به تذکره ٔ ضریرانطاکی و صبح الاعشی ج 2 ص 48 شود. || در تداول فارسی چون گویند جوانی دب است یا مردی دب است، مراد جوان خودرای و ناتراشیده است.
- دب بودن، خشن و متکبر بودن.
|| بنات النعش. هفتورنگ. دو صورت اند از ترکیب کواکب قریب قطب شمالی.
- دب اصغر، خرس خرد. هفتورنگ کهین. بنات النعش خرد. رجوع به دب اصغر در ردیف خود شود.
- دب اکبر، خرس بزرگ. هفتورنگ مهین. بنات النعش بزرگ. رجوع به دب اکبر در ردیف خود شود.
- دب البحر، نوعی حیوان دریائی علفخوار پستاندار و ذوحیاتین به افریقا و امریکا. (دزی ج 1 ص 421).
- دب الورد، نام نوعی کرم که بر گلهای سرخ یافته شود. (دزی ج 1 ص 421).
|| گاو کوهی. (اما ازمآخذ مهم این یادداشت تأیید نشد).

دب. [دَب ب] (ص) بیهوش:
بگذر از نفی ای پسر هستی طلب
این بیاموز ای پسر زان ترک دب.
مولوی.

دب. [دَ] (اِ) نقش کردن جامه:
هست صوفی آنکه شد صفوت طلب
نه لباس صوف و خیاطی و دب.
مولوی.
|| پنهان کردن. (غیاث).پنهان کردن چیزی. (آنندراج).

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

دب اصغر

خرس کوچک

کلمات بیگانه به فارسی

دب اصغر

خرس کوچک

فرهنگ فارسی هوشیار

دب اصغر

خرس کوچک (نام یک صورت فلکی)

فرهنگ عمید

دب

خرس،
* دب اصغر: (نجوم) یکی از صورت‌های فلکی شمالی مرکب از چندین ستاره در سمت قطب شمال که هفت ستارۀ روشن آن دیده می‌شود و در دنبالۀ آن ستارۀ قطبی یا جدی قرار دارد، هفت‌خواهران، هفت‌برادران، هفت برارو، هفت‌اورنگ کهین، خرس کوچک، بنات‌النعش صغری،
* دب اکبر: (نجوم) یکی از صورت‌های فلکی شمالی مرکب از چندین ستاره در سمت قطب شمال نزدیک دب اصغر که هفت ستارۀ روشن آن دیده می‌شود، خرس بزرگ، بنات‌النعش کبری، هفت‌اورنگ مهین، هفت‌خواهران بزرگ، هفت‌برادران بزرگ،

فرهنگ فارسی آزاد

دب اکبر و دب اصغر

دُبّ اَکبَر و دبّ اَصغَر، به دو مجموعه ستارگان شمال قطبی اطلاق می شود که به آنها هفت برادران نیز می‌گویند،

معادل ابجد

ستاره اى در دب اصغر

2168

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری