معنی ستاره شناس

لغت نامه دهخدا

ستاره شناس

ستاره شناس. [س ِ رَ / رِ ش ِ] (نف مرکب) ستاره شمر است که منجم باشد. (برهان). منجم. (آنندراج). (ناظم الاطباء). اخترشناس:
ستاره شناسی گرانمایه بود
ابا او بدانش کرا پایه بود.
دقیقی.
نشستند گرد اندرش موبدان
ستاره شناسان و هم بخردان.
فردوسی.
مرا گفته بود آن ستاره شناس
ازین رزم بودم دل اندر هراس.
فردوسی.
اگر جادویی گر ستاره شناس
ز خود مرگ را برنبندی هراس.
نظامی.
کیست کز مردم ستاره شناس
ره بگنجینه ای برد بقیاس.
نظامی.
کآسمان سنجم و ستاره شناس
آگه از کار اختران بقیاس.
نظامی.

فرهنگ معین

ستاره شناس

(~. ش) (ص فا.) منجم.

فرهنگ عمید

ستاره شناس

کسی که ستاره‌ها را می‌شناسد و علم هیئت می‌داند، اخترشناس، ستاره‌شمر، منجم،

حل جدول

ستاره شناس

اختر شمار

اخترگر

فارسی به انگلیسی

ستاره‌ شناس‌

Astronomer, Stargazer

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

ستاره شناس

فلکی، منجم

فرهنگ فارسی هوشیار

ستاره شناس

(صفت) اختر شناس منجم.

معادل ابجد

ستاره شناس

1077

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری