معنی سخت شدن

لغت نامه دهخدا

سخت شدن

سخت شدن. [س َ ش ُ دَ] (مص مرکب) دشوار شدن. مقابل آسان شدن. شدید گشتن:
بروزی کجا سخت شد کارزار
همه بخردان خواستند زینهار.
فردوسی.
|| استوار شدن. محکم شدن. مقابل سست شدن:
پند خردمندان چه سود اکنون که بندم سخت شد
گر جستم این بار از قفس بیدار باشم زین سپس.
سعدی.
در دام غمت چو مرغ وحشی
می پیچم و سخت میشود دام.
سعدی.

حل جدول

سخت شدن

تشدد

صُمول

تصلب

مترادف و متضاد زبان فارسی

سخت شدن

دشوارشدن، مشکل شدن، پیچیده شدن، سفت شدن، جامد شدن، خطرناک شدن، وخیم شدن

فارسی به انگلیسی

سخت‌ شدن‌

Firm, Harden, Rough, Solidify, Stiffen

فارسی به ترکی

سخت شدن‬

güçleşmek

فارسی به عربی

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

سخت شدن

1414

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری