معنی سخنران
لغت نامه دهخدا
سخنران. [س ُ خ َ] (نف مرکب) شاعر و راوی. (آنندراج):
ور مرا آینه در شانه ٔ دست آید من
نقش عنقای سخنران بخراسان یابم.
خاقانی.
|| خطیب.
فرهنگ معین
(~.) (ص فا.) سخن راننده، ناطق، خطیب.
فرهنگ عمید
کسی که در انجمنی یا برای جمعی سخنرانی کند، سخنراننده، زبانآور، ناطق، خطیب،
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Lecturer, Orator
فارسی به عربی
کتیب، محاضر، ناطق
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) سخن راننده.
واژه پیشنهادی
زبان ران
معادل ابجد
961