معنی سدا

لغت نامه دهخدا

سدا

سدا. [س ِدْ دا] (ع ص) کلام درست و صحیح. (آنندراج) (منتهی الارب).

سدا. [س َ] (اِ) آوازی را گویند که در کوه و گنبد و حمام و امثال آن پیچد ومعرب آن صداست. (برهان). صدا با سین مهمله در هیچیک از کتب موجوده دیده نشده، همانا از صد و سد که دو پنجاه است قیاس و خطا کرده است. (انجمن آرای ناصری).


ارغمج

ارغمج. [اَ غ َ] (اِ) نخ بافندگی و نساجی که تار هم گویند و در عربی سدا گویند. (شعوری). مقابل لحمه.


دهمست

دهمست. [دَم َ] (اِ) درخت غار. دهمشت. (ناظم الاطباء). برگ بو.غار. شجرالغار. (یادداشت مؤلف). درخت غار است چنین می گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). درختی است که چون بسوزند از او بوی خوش آید و عرب او را غار گوید و به رومی اذقویندیس اذفویندوس و اذفیوس و به سریانی نبات ده سدا گویند و آن در بهار و زمستان سبز باشد و معنی آن به پارسی این است که ای مرد برخیز. (از تذکره ٔ صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی). اسم فارسی غار است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن) (اختیارات بدیعی). نام درختی است که به عربی غار گویند و چون بسوزانند بوی خوش دهد و در بهار و زمستان سبز باشد و معنی ترکیبی آن ده نفر مست باشد و عربان سکران خوانند. (از برهان). حب الغار است واین دارو را نیز الدهمست گویند روغن او ماندگی ببرد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). میوه ٔ درخت عظیمی است که یکهزار سال باقی می ماند و در نزد اهالی یونان بس محترم است و شاخه ٔ آن را غالباً در دست می دارند و آن بیشتردر شامات می روید. چوب آن سخت و برگ آن نرمتر از برگ بید است میوه ٔ آن به پارسی ده مشت و به یونانی ذاقنی است. خود درخت را به یونانی سقلیموس و به شامی زندو به فرنگی لاورس و به فارسی باهشتان و به عربی غار خوانند. (از انجمن آرا و آنندراج در ماده ٔ دهمشت).


احمد

احمد. [اَ م َ] (اِخ) ابن محمد آبی. مکنی به ابوالعباس. او از اهل آبه از ناحیه ٔ برقه است و بتجارت بیمن شد و در عدن درک صحبت ابوبکر سعیدی کرد. یاقوت گوید مولی المفضل جمال الدین از قول احمد آبی قصه ٔ ملاقات او را با سعیدی برای من گفت. و سپس احمد باسکندریه رفت و اقامت گزید و میان او و شرف الدین عبدالرحمان پسر قاضی اسکندریه ماجرائی روی داد که او محتاج برفتن بقاهره شد و بدانجا شکایت ماجرا بصاحب صفی الدین شکر برد و وی داد او نداد و شکایت او در امر قطع رزق وی از مسجدی که در آن امامت داشت بود یا چیزی از این قبیل. و قدوم او بقاهره به سال 566 هَ. ق. بود و در حدود سال 599 هَ. ق. بدانجا درگذشت و کتابی در نحو تصنیف کرد و من آن را بخط خود او دیدم و آن مسائلی پراکنده بود. و مولی القاضی المفضل جمال الدین مرا حکایت کرد که نزد صاحب ابوبشر رفته بودم و احمد نیز بدانجا بود و من پهلوی او نشستم و بطریق تمثل این بیت بخواند:
انک لا تشکو الی مصمت
فاصبر علی الحمل الثقیل او مت.
و از انشاد بیت قصد او اشاره برسیدگی نکردن صاحب ابوبشر بشکوای او بود. ابوزیاد کلابی گوید انک لاتشکو الی مصمت مثلی است عرب را و تصمیت آن است که زن گوید: صمت هذا الصبی یعنی نفس این بچه برید آنگاه که او مشغول کودکان دیگر یا شوی خویش است و طفل شیرخواره ٔ او گرید و سپس بیاید و شیرخواره ٔ خود را بنوازش آرام کند. و حدیث کرد مرا که بمجلس شیخ موافق ابوالحجاج یوسف معروف به ابن الخلال کاتب انشاء بروزگار مصریین درآمد و موافق در آینه به نثر چیستانی کرده بود و بحضار گفت چه گوئید در این گفته ٔ من: شی ٔ شدیدالبأس یغیره ضعیف الانفاس... و من از همان جزء اول دانستم که مراد او آینه است چه آن از آهن است و آهن شدید البأس باشد و چون بدو دمند رونق و جلای آن بگردد و تیرگی گیرد و بگفتم و او حدت خاطر مرا تحسین کرد. یاقوت گوید مولانا قاضی امام جمال الدین ابوالحجاج یوسف بن القاضی الاکرم علم الدین ابی طاهر اسماعیل بن عبدالجباربن ابی الحجاج مرا گفت که ابوالعباس احمدبن محمد الاَّبی قصیده ٔ زیرین بمدح من گفت و من از خط خود او نقل میکنم:
یا خیر من فاق الافاضل سؤددا
و امتاز خیماً فی الفخار و محتدا
و سما لاعلام المعالی فاهتوی
فضلاً به یهدی و فضلا یجتدی
و اذا الریاسه لم تزن بمعارف
و عوارف یسدی به کانت سدا
لاتنس من لم ینس ذکرک احمدا
وافی جنابکم الکریم فاحمدا
یهدی الی الاسماع من اوصافکم
ملحاً کزهر الروض باکره الندا
مستحسنات کلما کررتها
لم تسأم الاسماع منها موردا
و الفضل فیه لکم و منکم انما
یعزی المضاعف فی الجمیل لمن بدا
کالزهر یسقی الزهر صیب افقها
فیعود منه نشره متصعدا
جاد الغمام علی الکمام بمائه
عذباً فنضر ماحوته و نضدا
و اذا امرؤ اسدی لحر نعمه
بدٔا تملکه بها و استعبدا
دعی المفضل اذ تسامی فضله
شرفاً علی نظرائه و استمجدا.
(معجم الادباء چ مارگلیوث ج 2 ص 112).

حل جدول

سدا

انعکاس صدا در کوه


انعکاس صدا در کوه

سدا

نام های ایرانی

سدا

دخترانه، نام قهرمان یکی از داستانهای ارمنی

گویش مازندرانی

سدا رس

مقدار فاصله ای که در اثر هر صدایی طی شود


سدا ره بییتن

شنیدن صدا


تخه توخه

سر و سدا، از اصوات، صدای حرکت، صدای سرفه شدید

فرهنگ فارسی هوشیار

سدا ء

غوره سبز خرما

آیه های قرآن

و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لا یبصرون

و در پیش روى آنان سدّى قرار دادیم، و در پشت سرشان سدّى؛ و چشمانشان را پوشانده‏ایم، لذا نمى‏بینند!


قالوا یا ذا القرنین ان یاجوج و ماجوج مفسدون فی الارض فهل نجعل لک خرجا على ان تجعل بیننا و بینهم سدا

(آن گروه به او) گفتند: «اى ذو القرنین یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد مى‏کنند؛ آیا ممکن است ما هزینه‏اى براى تو قرار دهیم، که میان ما و آنها سدّى ایجاد کنى؟!»

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

صدا

آوا، سدا

معادل ابجد

سدا

65

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری