معنی سرحال و قبراق
حل جدول
لغت نامه دهخدا
فرهنگ عمید
چابک، چستوچالاک،
[مجاز] سرحال،
مترادف و متضاد زبان فارسی
تندرست، چالاک، چست، سالم، سرحال، فرز،
(متضاد) بیمار، مریض
فارسی به عربی
لعبه، مبتهج، مفید
معادل ابجد
708