معنی سردابه
لغت نامه دهخدا
سردابه. [س َ ب َ / ب ِ] (اِ مرکب) سرداب است که خانه ٔ زیر زمین باشد و خانه ٔ تابستانی بسیار سرد. (برهان). خانه ای که در زیر زمین سازند و حوض آب سرد دارد و در گرمی تابستان آنجا خواب و استراحت کنند. (انجمن آرای ناصری). خانه ای که برای سرد کردن آب راست کنند. (شرفنامه ٔ منیری): پس او را به زندان کردند و حیله کردند و بزیر زندان سردابه کندند تا بگریخت. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی). امیر مسعودرا نیز سردابه ای ساخت سخت پاکیزه و فراخ. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 128). بوسعید وی را در زیر زمین در سردابه زیر صفه پنهان کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 695).
سردابه دید حجره فرورفت یک دو پی
کرسی نهاده دید برآمد سه چار گام.
خاقانی.
نقل است که روزی یکی بر او آمد و او در سردابه بود گفت ای... (تذکرهالاولیاء عطار).
ز دیوان روی زمین دور باش
به سردابه ٔ قدس با حور باش.
نزاری قهستانی.
... جوانی از اقرباء آن جناب نزدیک به مدخل آن سردابه ایستاده بوده. (حبیب السیر).
سردابه. [س َ ب َ] (اِخ) نام آبشاری است در آب گرم قزوین. (برهان).
سردابه. [س َ ب َ] (اِخ) نام جزیره ای است از جزایر اندلس. (برهان).
فرهنگ معین
(سَ بَ یا بِ) (اِمر.) نک سرداب.
حل جدول
دخمه
مترادف و متضاد زبان فارسی
دخمه، زیرزمینی، سرداب
فارسی به انگلیسی
Catacomb, Cellar, Dungeon, Vault
فارسی به عربی
مدفن
گویش مازندرانی
سردابه، انبار زیرزمینی و مورب که درگذشته در آن آب و غذا...
فرهنگ فارسی هوشیار
اطاقی که در زمین سازند برای استفاده از خنکی آن و حفظ اغذیه و اشربه، محلی در زیر زمین که تابوت مرده را در آن مینهادند.
معادل ابجد
272