معنی سرزمینها و آب و هواها
حل جدول
اقالیم
سرزمینها
اقالیم
آب و زمین
عقار؛ آب و زمین و زراعت، اراضی و ملک و قریه و خزائن.
فاتح سرزمینها
جهانگشا
لغت نامه دهخدا
دان و آب. [ن ُ] (ترکیب عطفی) از اتباع. دانه و آب. چینه و آب.
- دان و آب مرغها را دادن، چینه و آب در دسترس آنان نهادن.
آب و رنگ
آب و رنگ. [ب ُ رَ] (اِ مرکب، از اتباع) سپیدی و سرخی در چهره ورونق و جلا: خوش آب و رنگ. بد آب و رنگ:
حواصل چون بود در آب چون رنگ
همان رونق در او از آب و از رنگ.
نظامی.
ز قد و روی تو شرمنده باغبان میگفت
که آب و رنگ ندارند سرو و لاله ٔ ما.
؟
|| رنگ و رو. رنگ و آب.
آب و گل
آب و گل. [ب ُ گ ِ] (اِ مرکب، از اتباع) خانه. بنا. زمین.
- آب و گلی در جایی داشتن، خانه یا مزرعه ای را در آنجا دارا بودن.
- از آب و گل درآمدن یا درآوردن، بسن رشد و بلوغ یا نزدیک به آن رسیدن یا رسانیدن.
|| گاه آب و گل گویند و مراد آب و خاک است:
گر خود از اصل بنگریم او را
آب و گل مادر و پدر باشد.
مسعودسعد.
آب و هوا
آب و هوا. [ب ُ هََ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) کشور. اقلیم. || سقم یا صحت مربوط به آب و هوای ناحیتی.
آش و آب
آش و آب. [ش ُ] (اِ مرکب، از اتباع) آش و جز آن. آش و مانند آش.
آب و آش
آب و آش. [ب ُ] (اِ مرکب، از اتباع) خوردنی های پخته.
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) رنگهای خشک شده و رنگهای آمیخته با آب و مواد چسبنده که بوسیله قلم موی مخصوص بروی کاغذ یا پارچه ابریشمی کشند آب رنگ. مقابل رنگ و روغن سیاه قلم، پرده ای که با آب و رنگ نقاشی شده باشد آب رنگ، سفیدی و سرخی چهره رونق و جلای صورت: خوش آب و رنگ بد آب و رنگ، رنگ و رو.
آب و جارو
(اسم) آب و جارو کردن. روفتن بجاروب با پاشیدن آب.
آب و گل
(اسم) بنا ساختمان، زمین ملک. یا آب و گل در جایی داشتن. بنایی یا مزرعه ای داشتن. یااز آب و گل درآمدن یا در آوردن. بسن رشد و بلوغ و نزدیک بدان رسیدن یا رسانیدن. یا حق آب و گل داشتن در. . . سابقه در استفاده از. . . داشتن.
آب و هوا
(اسم) مجموع آثار جوی اعم از سرما و گرما و فشار هوا و مقداربخار آب و جریان بادها که حالت و وضع متوسط منطقه ای را مشخص سازد
آب و رنگی
(صفت) نقشی که با آب و رنگ کشند مقابل سیاه قلم.
معادل ابجد
406