معنی سرشانه
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Shoulder
فرهنگ واژههای فارسی سره
سرشانه
فرهنگ فارسی هوشیار
انگلیسی به فارسی
(تش) استخوان سرشانه
واژه پیشنهادی
دور سینه ، دور کمر، سرآستین، سرشانه
لغت نامه دهخدا
دوش ساره. [رَ / رِ] (اِ مرکب) منکب. (یادداشت مؤلف). کتف سار. دوش سار. کتف ساره. سردوش. سرشانه.
نغض
نغض. [ن ُ] (ع اِ) کرکرانک کتف یا هر جا که جنبان باشد. (آنندراج). سرشانه. (مهذب الاسماء). ناغض. (اقرب الموارد). نَغض. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به ناغض شود.
کرکری
کرکری. [ک َ ک َ / ک ُ ک ُ] (اِ) استخوان نرمی را گویند که آن را توان خاییدن، مانند استخوان سرشانه و غیره که به عربی غضروف خوانند. (برهان) (آنندراج). کرکرک. کرکرانک. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرکرانک و غضروف شود.
پیه ناک
پیه ناک. (ص مرکب) پرپیه. شحیم: اجذاء؛ پیه ناک گردیدن کوهان شتر بچه. مدموم، سخت فربه پیه ناک از شتر و جز آن. جذو؛ کمعره؛ پیه ناک شدن کوهان.اعکار، اعتکار؛ پیه ناک شدن کوهان. ودک، گوشت فربه پیه ناک. فزراء؛ زن پیه ناک. کعره؛ گره گوشت یا گره اندام پیه ناک. اثرب الکبش، پیه ناک گردید. دخوص، پیه ناک شدن دختر. مفئم، شتر پیه ناک سرشانه. (منتهی الارب).
فرهنگ معین
بالشتکی که داخل آن را با ابر و پنبه و مانند آن پر می کنند و برای خوش حالت نشان دادن سرشانه ها از زیر به قسمت داخلی سرشانه یا میان رویه و آستری می دوزند، سردوشی افسری، شانه، د وش. [خوانش: (اِ پُ) [فر.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
بازو، از سرشانه تا آرنج،
چوبدستی کلفت، ماهو: بشکنم کله به باهوی هجا و دشنام / زآنکه آن کلهٴ شوم از در باهوست مرا (سوزنی: لغتنامه: باهو)،
معادل ابجد
616