معنی سرمربی استقلال
حل جدول
فرهاد مجیدی
سرمربی تیم استقلال
مظلومی
سرمربی استقلال تهران
منصوریان
سرمربی اسبق تیم استقلال
مظلومی
سرمربی جدید استقلال تهران
علیرضا منصوریان
سرمربی سابق استقلال تهران
مظلومی
سرمربی تیم فوتبال استقلال
آندره آ استراماچونی
ملیت استراماچونی سرمربی استقلال
ایتالیایی
لغت نامه دهخدا
استقلال. [اِ ت ِ] (ع مص) برداشتن و بلند کردن. || بلند برآمدن. به جای بلند آمدن. یقال: استقل ّ الطائر فی طیرانه. || بلند و دراز شدن گیاه. || رفتن. || کوچ کردن قوم. || رخت برگرفتن. (منتهی الارب). || استقلال حمول البین، برگرفتن خوان طعام از پیش مردمان. || استبداد. ضابط امر خویش بودن. (تاج العروس). بخودی خود به کاری برایستادن. (تاج المصادر بیهقی). بخود بکاری ایستادن بی شرکت غیری. (غیاث): از شغل هایی که بدیشان مفوض بود که جز بدیشان راست نیامدی و کس دیگر نبود که استقلال آن داشتی استعفا خواستند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 334). روزی او را گفتند فلان مقدم را حق رسید و فرزندان او به حد استقلال نرسیده اند. (کلیله و دمنه). || طاقت آوردن. تاب آوردن. (تاج العروس). || اندک شمردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (غیاث). || کم کردن. || خشم گرفتن. || لرزه گرفتن کسی را. (منتهی الارب).
فرهنگ فارسی هوشیار
عمل استقلال طلب طرفدار استقلال بودن
فرهنگ معین
خودمختار بودن، اداره کشور با اختیار و آزادی بدون مداخله کشورهای بیگانه. [خوانش: (اِ تِ) [ع.] (مص ل.)]
فرهنگ واژههای فارسی سره
خودسالاری
کلمات بیگانه به فارسی
خودسالاری
مترادف و متضاد زبان فارسی
آزادی، خودمختاری،
(متضاد) وابستگی
فرهنگ فارسی آزاد
اِسْتِقْلال، مستقل بودن، آزادی داشتن، به رأی خود کار کردن.
یَومُ الاِستِقلال: روز تعطیل هفته در تقویم بهایی _ جمعه،
معادل ابجد
1134