معنی سرنامه

لغت نامه دهخدا

سرنامه

سرنامه. [س َ رِ / س َ م َ / م ِ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) آنچه بر سر کتابها نویسند که در فلان محل به فلانی برسانند. || بعضی گویند سرنامه عنوان است یعنی آنچه بر بالای نامه نویسند. (برهان). عنوان نامه و عنوان کتاب. (آنندراج):
سرنامه را نام او تاج گشت
بفرش دل تیره چون عاج گشت.
فردوسی.
سرنامه کرد آفرین بزرگ
به یزدان پناهش ز دیو سترگ.
فردوسی.
سرنامه ٔ روزگار خواندم
عنوان وفا بر آن ندیدم.
خاقانی.
شاید ار سرنامه ٔ وصل تو نام دیگر است
مردمی کن نام خاقانی به پایان درفکن.
خاقانی.
سرنامه ٔ عشق کشتن آمد
سرنامه ٔ خلق زندگانی.
خاقانی.
ای زهره و مشتری غلامت
سرنامه ٔ نامه جمله نامت.
نظامی.

فارسی به انگلیسی

سرنامه‌

Heading, Letterhead, Title

حل جدول

سرنامه

عنوان


عنوان

سرنامه


دیباچه و تیتر

سرنامه

مترادف و متضاد زبان فارسی

سرنامه

عنوان، سربرگ

واژه پیشنهادی

سرنامه

عنوان

فرهنگ عمید

سرنامه

عنوان و آنچه در بالای نامه نوشته شود،
مقدمۀ کتاب،

فرهنگ فارسی هوشیار

سرنامه

آنچه که بر سر کتابها نویسند که در فلان محل برسد

فارسی به آلمانی

سرنامه

Adresse (f), Adresse [noun], Adressieren, Anrede (f), Ansprechen, Briefkopf [noun]

انگلیسی به فارسی

heading

سرنامه


letterhead

سرنامه


address

سرنامه

فرهنگ معین

ورنامه

(وَ مِ) (اِمر.) سرنامه و عنوان نامه.

آلمانی به فارسی

briefkopf[noun]

سرنامه , عنوان چاپی بالا ی کاغذ.

سوئدی به فارسی

brevhuvud

سرنامه، عنوان چاپی بالا ی کاغذ،

معادل ابجد

سرنامه

356

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری