معنی سرکه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(س کِ) (اِ.) مایعی است اسیدی بسیار تُرش و با بوی تند و زننده که از انگور، خرما، انجیر، گرفته می شود و طبیعت آن سرد و خشک است.، ~ فروختن کنایه از: ترشرویی کردن.، مثل سیر و ~ جوشیدن کنایه از: ناآرام بودن، در تب و تاب بودن.
فرهنگ عمید
مایعی ترش که بخش اصلی آن اسیداستیک و آب است و از انگور، خرما، انجیر و بعضی میوههای آبدار دیگر به دست میآید و در داروسازی برای حل کردن بعضی داروها به کار میرود،
* سرکه فروختن: (مصدر لازم)
فروختن سرکه به کسی،
[قدیمی، مجاز] رو ترش کردن، روی درهم کشیدن، به کسی اخم کردن: سرکه مفروش و هزاران جان ببین / از قناعت غرق بحر انگبین (مولوی: ۱۳۱)،
حل جدول
سک
مترادف و متضاد زبان فارسی
خل
فارسی به انگلیسی
Vinegar
فارسی به ترکی
sirke
فارسی به عربی
خل، مخلل
کالری خوراکی ها
گویش مازندرانی
سرکه
فرهنگ فارسی هوشیار
پارسی تازی گشته سرکه کبک ماده (اسم) مایعی است با بوی بسیار زننده و طعم بسیار ترش که از اکسید شدن شرابها و نوشابه های الکلی دیگر که غلضت الکلی آنها زیاد نیست به دست می آید. سرکه رنگ کاغذ تورنسل را قرمز میکند بنابرین جسمی اسیدی است که در تجزیه الکتریکی مانند اسیدهای کانی ئیدروژن تولید میکند. جوهر سرکه. اسیدی است که مایع اصلی سرکه است و جزو اسیدهای قوی آلی است و امروزه به طریق مختلف صنعتی نیز آنرا تهیه میکنند اسید استیک. یا سرکه ده ساله. سرکه ای که ده سال از تولید آن گذشته باشد، کینه دیرینه.
فارسی به ایتالیایی
aceto
فارسی به آلمانی
Essig (m)
معادل ابجد
285