معنی سریال نون-خ

بانک سریال

نون خ

سریال نون خ به کارگردانی سعید آقاخانی و نویسندگی امیر وفایی، یکی از سریال های پر طرفدار شبکه اول سیماست. فصل اون نون خ در ماه رمضان سال 98 روی آنتن رفت و با استقبال خوبی مواجه شد. فصل دوم سریال نیز فروردین و اردیبهشت سال 99 از همین شبکه پخش شد. سریال نون خ در روستاهای استان کرمانشاه تصویربرداری شده و فضای این منطقه را به تصویر می‌کشد. در قسمت‌های مختلفی از سریال، از ترانه‌های هنرمندان استان کردستان و آذربایجان غربی مانند مظهر خالقی، حسن زیرک و حسین صفامنش استان کرمانشاه بهره برده‌اند.
بازیگران فصل اول
سعید آقاخانی، حمیدرضا آذرنگ، علی صادقی، شقایق دهقان، میرطاهر مظلومی، فریده سپاه‌منصور، هومن حاجی‌عبداللهی، نعیمه نظام‌دوست، سیروس سپهری، سیروس میمنت، سید علی صالحی، مجید یاسر، پاشا جمالی، شیدا یوسفی، ندا قاسمی، محمد زارع‌زاده، عابدین رضایی، حسین مرادی، نسرین مرادی، هدیه بازوند، صبا ایزدپناه، وحید قاضی زاهدی، ماشاءالله وروایی، عباس نیک‌دیده، اردشیر قاسمی، کاظم نوربخش، حسین مرادی
خلاصه داستان فصل اول
نورالدین خانزاده (سعید آقاخانی) صاحب یک کارگاه فرآوری تخمهٔ آفتاب‌گردان است. کشاورزان هم‌محلی نورالدین، محصول تخمهٔ آفتاب‌گردان خود را به نورالدین فروخته‌اند. نورالدین این محصول را به شخصی ساکن تهران به نام میرزایی فروخته‌است تا او این محصولات را در کشور ترکیه به فروش برساند. در همین حین، خبر می‌رسد که میرزایی از دنیا رفته‌است و کشاورزان که از این خبر مطلع می‌شوند هر یک به نحوی سعی می‌کنند تا پول محصولاتی را که به نورالدین خانزاده فروخته‌اند، از او بگیرند. نورالدین هم طی گفتگوهای متفاوت با اطرافیان میرزایی متوجه می‌شود که او در اواخر زندگی‌اش آه در بساط نداشته‌است. ادامه این داستان در فصل دوم سریال طی می‌شود.
بازیگران فصل دوم
سعید آقاخانی، حمیدرضا آذرنگ، شقایق دهقان، سیروس میمنت، نسرین مرادی، پاشا جمالى، هدیه بازوند، کاظم نوربخش، ندا قاسمی، میرطاهر مظلومی، مجید یاسر و سیدعلی صالحی
خلاصه داستان فصل دوم
داستان با مرگ مه‌لقا خانم شروع می‌شود و او به دلیل بدهکار بودن وصیت می‌کند که خانه اش را بعد از مرگش بفروشند و پول طلبکادان را بدهند و در همین حین مهیار در سایتی غیرقانونی کار می‌کند که مشکلاتی را برای خانواده به وجود می‌آورد. پس از آن اهالی روستا به دلیل زلزله به صحرا می‌روند و در آنجا تا عادی شدن اوضاع صبر می‌کنند…

حل جدول

بازیگران سریال نون خ

سعید آقاخانی، حمیدرضا آذرنگ، فریده سپاه منصور، هومن حاج عبدالهی، نعیمه نظام دوست، سیروس میمنت، علی صالحی، پاشا جمالی، نسرین مرادی، هدیه بازوند، ندا قاسمی، علیرضا ابراهیمی، صبا ایزدپناه، شیدا یوسفی، وحید قاضی زاهد، سیروس سپری، صابر ناصری، علیرضاحنیفی، وریا امینی، عابدین رضایی، رضا پشابادی، کیوان شیخ احمدی، افشین ملکی، کاظم نوربخش، حسین مرادی، بهاالدین عزیززاده، سیدحسین موسوی، محمد زارع زاده، حسین بوربوری، پرویز کولیوند، رضا رشیدی، ماشاالله بروایی


از بازیگران نون خ

مجید یاسر

فرهنگ عمید

خ

نام واج «خ»،

نهمین حرف الفبای فارسی، خِ، خا. δ در حساب ابجد: «۶۰۰ »،


نون

کنون، اکنون، حالا: مردمان را راه دشوار است نون / اندر آن دشت از فراوان استخوان (فرخی: ۲۶۲)،

لغت نامه دهخدا

نون

نون. (اِخ) نام پدر یوشع است.

نون. (اِخ) نام دیگری است سوره ٔ «ن والقلم » را در قرآن: «سوره القلم و تسمی ایضاً سوره نون ». (مجمع البیان ج 5 ص 330). رجوع به ن والقلم شود.

نون. (اِ) صورت ملفوظ حرف «ن » است. رجوع به «ن » شود:
نسرین زنخ صنم چه کنم اکنون
کز عارضین چو نونی زرینم.
ناصرخسرو.
و آن قد الف مثال مجنون
خمیده ز بار عشق چون نون.
نظامی.
نونی است کشیده عارض موزونش
و آن خال معنبر نقطی بر نونش.
سعدی.
|| (ق) اکنون. (لغت فرس اسدی ص 383) (اوبهی) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). علی حال. (لغت فرس). مخفف اکنون است. (جهانگیری) (رشیدی) (غیاث اللغات). مخفف کنون. (انجمن آرا) (آنندراج). در حال. همین زمان. بالفعل.حال. (برهان قاطع). در همین زمان. (ناظم الاطباء). اینک. نک. علی حال. علی کل حال. در هر حال. (یادداشت مؤلف):
بار بسته شد فرمان ده نون
تا میان خدمت را بندم چست.
بوشکور.
زاغ سیه بودم یکچند و نون
باز چو غلبه بشدستم دورنگ.
منجیک.
گوئی زبان شکسته و گنگ است بت ترا
ترکان همه شکسته ز بانگ تواند نون.
عماره ٔ مروزی.
ولی ای پسر گاه آن است نون
که سازی یکی چاره ٔ پرفسون.
فردوسی (از سروری).
گر آن خوابها نون گزارش کنی
شکم گرسنه چون گوارش کنی.
فردوسی.
مردمان را راه دشوار است نون
اندر آن دشت از فراوان استخوان.
فرخی.
همچو انگور آبدار بدی
نون شدی چون سکج ز پیری خشک.
لبیبی.
به عالم اندر نون مالک الملوک توئی
جمالشان همه از تست گاه جاه و جلال.
غضایری.
ضمیر انور تو هرچه در خیال آرد
چو امر کن فیکون آسمانش آرد نون.
شمس فخری.
|| (اِ) تنه ٔ درخت. (جهانگیری) (رشیدی) (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (انجمن آرا) (آنندراج) ( (ناظم الاطباء). نرد. (رشیدی) (انجمن آرار) (آنندراج). || به استعاره، چاه زنخدان. (از جهانگیری) (از برهان) (از غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء). چاهک زنخ. (دهار). در عربی نونه بدین معنی است. (از رشیدی). رجوع به «ن » شود. || به اصطلاح ارباب معما ابرو را گویند که عربان حاجب خوانند. (برهان قاطع). ابرو. حاجب. (ناظم الاطباء). رجوع به «ن » شود. || ثابت. برقرار. مقیم. || بزرگی. کلانی. (ناظم الاطباء).

نون. (ع اِ) ماهی. (دهار) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (برهان قاطع) (جهانگیری) (ناظم الاطباء). حوت. (متن اللغه) (اقرب الموارد). ماهی بزرگ. (مهذب الاسماء). ج، نینان و انوان:
دلم خسته و بسته ٔ زلف او شد
چو نون از سر شَست و چون یونس از نون.
سوزنی.
|| دوات. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (جهانگیری) (متن اللغه) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) سیاهی دان. (ناظم الاطباء). || سیاهی دوات. (غیاث اللغات). مرکب و سیاهی که در دوات نمایند. (جهانگیری). مرکب. (برهان قاطع). || شب. (غیاث اللغات). || تیزی تیغ. (منتهی الارب). کرانه ٔ شمشیر. (برهان قاطع). کنار تیز شمشیر. (ناظم الاطباء). شفرهالسیف. (متن اللغه) (اقرب الموارد). تیزی شمشیر. (مهذب الاسماء). || شمشیر. (غیاث اللغات) (برهان قاطع) (جهانگیری) (ناظم الاطباء). || نعمت. (منتهی الارب) (آنندراج). دولت. ثروت. بزرگواری. حشمت. نیکبختی. سعادت. (ناظم الاطباء). || نام شمشیری مر بعض عرب را، سمی لکونه علی مثال السمکه. (منتهی الارب). نام شمشیری است معروف. (مهذب الاسماء). || در اصطلاح صوفیه، نون عبارت از علم خدای متعال است در حضرت احدیت و قلم حضرت تفصیل است. (فرهنگ مصطلحات عرفا) نون، هوالعلم الاجمال یرید به الدواه فان الحروف التی هی صورالقلم موجوده فی مدادها اجمالی و فی قوله تعالی: ن و القلم، هوالعلم الاجمال فی الحضره الاحدیه و القلم حضره التفصیل. (تعریفات).


خ

خ. (حرف) حرف نهم است ازالفبای فارسی و هفتم از الفبای عربی و بیست و چهارم از الفبای ابجد و نام آن خاء است و در حساب جُمَّل ششصد بود و در حساب ترتیبی فارسی نماینده ٔ عدد نه و در حساب ترتیبی عربی نماینده ٔ هفت است. و آن از حروف روادف و از حروف خاکی است. (برهان قاطع در کلمه ٔ هفت حرف خاکی). و از حروف مائیه است. و یکی از شش حرف حلق است و هم از حروف مکسور و از حروف مستعلیه و استعلاست. (برهان در کلمه ٔ هفت حرف استعلاء). و از حروف مصمته است و در کتب حدیث رمز است بخاری صاحب صحیح را. و رمز است از مؤخر مقابل «م » که رمز است از مقدم و علامت مریخ است در علم نجوم و احکام و رمز است نسخه را و تصغیر آن در عربی «خییه » [خ ُ ی َ ی ْ ی َ] است.
ابدالها:
حرف «خ » در فارسی دری و لهجه های آن، گاه:
> به «ج » بدل شود:
اسپاناخ = اسپاناج
> به «ز» بدل شود:
میختن = میزیدن
همچنین در صرف برخی افعال نیز به «ز» بدل شود، مانند:
بیاموز از آموختن. بیامیز از آمیختن.
بیاویز از آویختن. بیفراز از افراختن.
بیفروز از افروختن. بینداز از انداختن.
بباز از باختن. ببیز از بیختن.
بپز از پختن. بپرداز از پرداختن.
بتاز از تاختن. بدوز از دوختن.
بریز ازریختن. بساز از ساختن.
بسپوز از سپوختن. بسوز از سوختن.
بگداز از گداختن. بگریز از گریختن
بنواز از نواختن. و غیره...
> به «س » بدل شود:
نشاختن = نشاستن
> بدل ِ «ش » آید:
افراختن = افراشتن
فراخه = فراشه.
فراخیدن = فراشیدن
> بدل از «غ » آید:
شخار = شغار (در تداول گناباد خراسان).
آمیختن =آمیغیدن (آمیغ، آمیغه، آمیغی).
اطخم = ادغم
لخشیدن = لغزیدن
تیخ = تیغ
ستیخ = ستیغ
ریخ = ریغ
ریخو = ریغو
خاک = غاک
چرخ = چرغ
الفختن = الفغدن
> به «ف » بدل شود:
فرخور = فرفور
ناخ = ناف
درخشان = درفشان
> به «ک » بدل شود:
نارخوک = نارکوک
خم = کم
خرنا = کرنا
خمان = کمان
خمند = کمند
> = به «ن » بدل شود:
نشاختن = نشاندن
> به «و» بدل شود:
دشخوار = دشوار
نشخوار = نشوار
خوش = وش
لخت = لوت
> بدل ِ «هَ » آید:
خسته = هسته (خسته ٔ خرما = هسته ٔ خرما).
خجیر = هجیر
خستو = هستو
خاک = هاک
خلالوش = هلالوش
خیری = هیری
بخماخ = بمباه
حرف «خ » در عربی، گاه:
> به «ح » بدل شود:
بخثره = بحثره
طماخر = طماحر
طمخریر = طمحریر
نفخ = نفح
طلخیف = طلحیف
لتخان = لتحان
> بدل از «غ » آید:
خنه = غنه
حرف «خ » در تعریب، گاه:
> بدل به «ق » شود:
زنخ = زقن
> به «ح » بدل شود:
خُنب = حُب ّ
خشم = حشم
> به «ک » بدل شود:
خسرو = کسری

فرهنگ فارسی آزاد

نون و نون

و امّا بیان مبارک که می فرمایند «حضرت نون و نون دیگر فرمودند، نون اول ناصرالدین شاه و نون ثانی نایب السلطنه کاران میرزا حاکم طهران» از حضرت ولی امرالله (ص 5 ج 3 مائده)،

فرهنگ معین

خ

(حر.) حرف نهم از الفبای فارسی که در حساب ابجد برابر عدد «600» می باشد.

فرهنگ فارسی هوشیار

خ

حرف نهم از الفبای فارسی و حرف هفتم از الفبای عرب میباشد


آهای خ

‎ حرف ندا آی: آهای حسن خ، علامت تحذیر است مراقب باش خ بر حذر باش خ

معادل ابجد

سریال نون-خ

1007

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری