معنی سریشم
فارسی به انگلیسی
Glue
تعبیر خواب
اگر بیند که سریشم داشت، دلیل است که به قدر آن غمِ عیال خورد. اگر بیند که به سریشم چیزی چسبانید، دلیل که کارهای محکم کند. - محمد بن سیرین
لغت نامه دهخدا
سریشم. [س ِ ش ُ] (اِ) دو قسم بود یکی آنچه از پوست گاو و گاومیش گیرند و دیگر آنچه از شکم ماهی برآرند و آنر بتازی غراءالسمک و اول را غراءالجلود خوانند. (آنندراج). دو نوع است یکی را از پوست گاو سازند و یکی را ازشکم ماهی برآرند و هر دو در چسبندگی معروف. (انجمن آرا). سریش که به کار کمانگران آید. (غیاث اللغات). سریش. (انجمن آرا) (شرفنامه منیری). غِمجار که بر کمان چسبانند جهت کفتگی آن. (منتهی الارب):
از آنکه مدح تو گویم درست گویم و راست
مرا بکار نیاید سریشم و کبدا.
دقیقی.
پس چون آرش و هاوان بیامد... کمان را به پنج پاره کرد هم از چوب وهم از نی و بسریشم بهم استوار کرد. (نوروزنامه).
صقلش (سقفش) از مالش سریشم و شیر
گشته آئینه وار عکس (نقش) پذیر.
نظامی.
سبویی که سوراخ باشد نخست
بموم و سریشم نگردد درست.
نظامی.
|| و نیز چیزی باشد که از میده یا نشاسته پزند و بکار چسباندن مقوی آید و در عرف هند آن را لیئی گویند و این مجاز است. (آنندراج).
- سریشم ماهی، اسم فارسی غری السمک است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). غری سمک سریش ماهی گویندش. (الابنیه عن حقایق الادویه):
به کردار سریشمهای ماهی
همی برخاست از شخسارها گل.
منوچهری.
گیاه سریشم
گیاه سریشم.[هَِ س ِ ش ُ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) نام درختی است. (آنندراج). سریش. (برهان). گیاهی است خشک کننده و نجاران و صحافان بدان چسبانند. رجوع به سریشم شود.
یلم
یلم. [ی َ ل َ] (اِ) سریش. سریشم. (ناظم الاطباء). سریشم ماهی. (یادداشت مؤلف). اسم فارسی عزی السمک است. (تحفه ٔ حکیم مؤمن). سریشم. سریشم نجاری.
- یلم ماهی، سریشم ماهی. (ناظم الاطباء).
فرهنگ معین
(س شُ) (اِ.) نک سریش.
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ عمید
فارسی به آلمانی
Gelatine [noun]
معادل ابجد
610