معنی سریع

لغت نامه دهخدا

سریع

سریع. [س َ] (ع ص) جَلد و شتاب کننده. (آنندراج) (غیاث اللغات). زود. (مهذب الاسماء). شتابنده. (دهار) (منتهی الارب).
- سریعالامضاء، زودگذر: شمشیر قضا نافع و سریعالامضاءاست. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
- سریعالانزال، که زود آب او آید. سست کمر. که بوقت جماع خویشتن نگاه نتواند داشت.
- سریعالانتقال،زودفهم. تندفهم. تندهوش. تندیاب. زودیاب.
- سریعالانهضام، زودگوار.
- سریعالتأثیر، که زود متأثر و متألم شود.
- سریعالحساب، زودشمار.
- || خدای تعالی بدانجهت که زود بحساب بندگان رسد: واﷲ سریع الحساب. (قرآن 202/2).
- سریعالحصول، زودرس.
- سریعالسیر، تندرو.
- سریعالعمل، جلدکار. چابک. چالاک.
- سریعالهضم،زودگوار: و شکر و روغن بر وی کردم تا معتدل مزاج و سریعالهضم گشت. (سندبادنامه ص 291).
|| شاخ تر افتاده از درخت بَشام. (منتهی الارب) (آنندراج). || (اصطلاح عروض) نام بحری از عروض که وزنش این است: مفتعلن مفتعلن فاعلان. چون در این بحر اسباب بیشتراند از اوتاد، زودتر گفته میشود. (غیاث اللغات) (آنندراج). و سریع را از بهر آن سریع خوانند که بناء آن بر دو سبب و وتدی است و انشاد اسباب مفرده علی الخصوص که با اوتاد مفروقه باشد اقتضاء سرعت کند و سَبُک در لفظ درآید و چون منسرح در ترکیب و ترتیب ارکان با سریع موافق بودآن را نیز در دایره ردیف او گردانیدند. (از المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 53).

فرهنگ معین

سریع

(ص.) تند رونده، شتابنده، چست و چالاک، (اِ.) ی کی از بحرهای عروضی بر وزن «مفتعلن مفتعلن فاعلان ». [خوانش: (سَ) [ع.]]

فرهنگ عمید

سریع

شتابنده،
زود، تند،
چست و چالاک،
(اسم) (ادبی) در عروض، بحری از شعر بر وزن مفتعلن مفتعلن فاعلات،

حل جدول

سریع

شتابنده،زود،تند،پرشتاب،چابک،فوری

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

سریع

شتابان، تند، پرشتاب، چابک، چالاک، فرز

مترادف و متضاد زبان فارسی

سریع

برق‌آسا، بادپا، تند، تندرو، تیز، فوری، جلد، چالاک، چست، زود، سبک‌سیر

کلمات بیگانه به فارسی

سریع

تند

فارسی به انگلیسی

سریع‌

Active, Express, Fast, Expeditious, Fleet, Presto, Quick, Spanking, Prompt, Rapid, Ready, Speed, Speedy, Swift

فارسی به ترکی

سریع‬

hızlı, süratli

فارسی به عربی

سریع

اجل، بسرعه، سریع، سمامه، مفاجی

عربی به فارسی

سریع

چابک , زرنگ , فرز , زیرک , سریع الا نتقال , سرزنده وبشاش , تند , باروح , رایج , چست , تیز , اراسته , پاکیزه , سریع , تندرو , سریع العمل , سریع السیر , سرعت

اظهارداشتن , بیان کردن , اداکردن , سریع السیر , صریح , روشن , ابراز کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

سریع

جلد و شتاب کننده، زود، شتابنده

فارسی به ایتالیایی

سریع

svelto

rapido

veloce

sollecito

espresso

فارسی به آلمانی

سریع

Lebhaft, Rasch, Regsam, Schnell

معادل ابجد

سریع

340

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری