معنی سطر نوشته

حل جدول

سطر نوشته

خط


سطر

یک خط نوشته

لغت نامه دهخدا

سطر

سطر. [س َ] (ع مص) نوشتن. (ترجمان القرآن) (آنندراج) (غیاث). نبشتن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || بریدن بشمشیر. یا عام است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || افکندن بر زمین. (منتهی الارب) (آنندراج). || (اِ) رسته و صنف. (غیاث). رسته. (منتهی الارب). رسته از هر چیز. (اقرب الموارد). || سطر کتاب. (غیاث). یک خط نبشته یک رده نبشته. (فرهنگ فارسی معین). خط. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب):
نقابی است هر سطر من زین کتیب
فروهشته بر عارض دلفریب.
سعدی.
هرچند نیست درد دل ما نوشتنی
از اشک خود دو سطر به ایما نوشته ایم.
صائب.
سطرها کی راست آید چون کجی در مسطر است.
(از مجموعه ٔ امثال چ هند).


نوشته

نوشته. [ن َ وَ ت َ / ت ِ] (ن مف) پیچیده. درنوردیده. (برهان قاطع). نوردیده:
نوشته به دستار چیزی که برد
چنان هم نوشته به بیژن سپرد.
فردوسی.
|| طی شده. گذشته. ماضی: از روزگار گذشته و قرن های نوشته. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 118).

فرهنگ فارسی هوشیار

سطر

نوشتن، خط، رسته از چیزی، یک خط نوشته ای


نوشته

(اسم) نوردیده طی شده. ‎ (اسم) تحریر شده: جمع: نوشتجات، (اسم) نامه مراسله: ((بخط او پس از آن نوشته ای بافتند که بتازی بدوستی نوشته بود. . . ))

فرهنگ فارسی آزاد

سطر

سَطْر، خط- نوشته- ردیف و خط از کلمات یا درختان و غیره (جمع: سُطُور، اَسْطُر- اَسْطار) (جمع الجمع: اَساطِیر)

سَطْر، (سَطَرَ- یَسْطُرُ) نوشتن- با شمشیر بریدن و قطع کردن

فرهنگ معین

سطر

یک خط از نوشته ای، رده، صف، جمع سطور، اسطار. [خوانش: (سَ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

سطر

یک خط از نوشته‌ای، خط،
صف چیزی از قبیل درختان یا کلمات، رشته، رده،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

سطر

رج، رده

مترادف و متضاد زبان فارسی

سطر

خط، رج، ردیف

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

سطر

خط، صف

فارسی به آلمانی

سطر

Furche (f), Leine (f), Leitung (f), Linie (f), Zeile (f)

معادل ابجد

سطر نوشته

1030

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری