معنی سفتن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مص م.) سوراخ کردن، (مص ل.) سوراخ شدن. [خوانش: (سُ تَ) [په.]]
فرهنگ عمید
سوراخ کردن: در سخن دُر ببایدت سفتن / ورنه گنگی به از سخن گفتن (سنائی۱: ۳۱۱)،
ساییدن، سودن
حل جدول
سوراخ کردن
مترادف و متضاد زبان فارسی
سوراخ شدن، سوراخ کردن، سودن، ساییدن
فارسی به انگلیسی
Boring, Perforate, Pierce
فارسی به عربی
اثقب، ثقب
فرهنگ فارسی هوشیار
(سفت سنبد خواهد سفت بسنب سنبنده سفته) (مصدر) سوراخ کردن، (مصدر) سوراخ شدن.
معادل ابجد
590